ادامه

ادامه33

آروم زمزمه کردم چی از جون زندگیه میخوای؟
خنده ی مستانه ای کرد و گفت:
_ عزیز دلم من به زندگی تو چیکار دارم من زندگی خودمو می کنم .
گرچه راستشو بخوای باورم نمیشد که تو بتونی دل اهورا رو نرم کنی فکر کنم کارت خوب بوده که اهورا الان مثل همون ضرب المثل قدیمی که میگن طرف هم خدارو میخواد هم خرما رو هر دوی ما رو با هم میخواد.
منم بهش فرصت دادم یه مدت این طوری باشه که اون میخواد؛ اما خب میدونم یه مدت کوتاهه دیگه اهورا فقط مال من میشه و تو از زندگیش حذف میشی .
حرفاش مثل پتک توی سرم فرود می اومد.
گفت اهورا هم منو میخواست هم اونو؟
یعنی قرار بود هم منو نگه داره اونو نگه داره ؟
هیستیریک خندیدم و گفتم :
این مزخرفات چیه که داری سر هم می کنی ؟
خودت میفهمی که داری چی میگی! اهورا شوهرمنه نه تو؛ پدر بچه ی منه نه تو !
توچی هستی ،
چی عایدتمیشه از بهم ریختن زندگی بقیه؟
لذت می بری؟
خوب گوشاتو باز کن از زندگی من بکش بیرون فهمیدی؟؟
#جذاب_نوشته #مرگ_بر_کرونا😉 #طنز #خلاقیت #عکس #هنر #ایده #فردوس_برین #هنر_عکاسی #عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت34 #جلد_دومتماس و که قطع کردم نفسم بالا...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت35 #جلد_دومآروم روی پیشونیم و بوسید و گ...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت33 #جلد_دومنمیدونم واقعاً سفر کاری که ا...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت32 #جلد_دوممن فقط یه اشتباه کردم اما چر...

千卂ㄒ乇 ۲卩卂尺ㄒ : ۴ویو جونگ کوک داد زدم:تا کییی؟؟؟ یه ماه بس نبود...

پارت پنجاه پنجچی؟چی داری میگی چرت و پرت نگو رام:من سالن اصلی...

رمان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط