چند پارتی ران
چند پارتی ران
لباس هامو گذاشتم تو چمدون و از خونه اومدم بیرون.
درسته، من دوستش داشتم. بخاطرش سیگار و مشروب رو ترک کردم.
ولی اون حتی فرصت نداد که توضیح بدم اونا مال دوستامن!
مشخصه که بهم اعتماد داره. اونم زیاد.
رفتم خونه ی قدیمیم و سعی کردم بخوابم...
*4 روز بعد از زبان ران*
مثل مرده ها دراز کشیده بودم روی کاناپه.
زیر چشمام هم گود افتاده بود، بخاطر نخوابیدن.
هر موقع چشم هام رو می بندم، صحنه ی سیلی زدن به ا.ت میاد جلوی چشمم...
درست بود که بخاطر عادتش این کارو کردم!؟
ریندو دو بار تا حالا اومده پیشم، و وقتی دیده هیچ جوره بهتر نمیشم گفته دنبال ا.ت می گردم.
ولی نمیدونه که من خودم سه روزه دارم دنبالش می گردم.
وایسا...صدای زنگ زدن اومد؟
یا توهم شنیداری گرفتم؟
با فکر به اینکه شاید پشت در ا.ت باشه بدنم انرژی گرفت و سریع رفتم سمت در ولی وقتی درو باز کردم دیدم دوست ا.ت پشت دره...
د.ت: سلام
ران: س...سلام
د.ت: ببخشید ا.ت خونه هست؟
ران: نه ... تو ازش خبر داری؟
د.ت: منظورت چیه؟
ران: براش توضیح داد که چی شده*
د.ت: دستشو گرفت به در* ی...یعنی بهش ... سیلی زدی... بابت اونا...؟
ران: اره...*بغض* ولی الان پشیمونم...نمیدونمچیکار کنم...
د.ت: *داد* اون شراب ها و سیگار های لعنتی برای من بودن!
ران: ی...یعنی چی... *تعجب کرده*
د.ت: گریه* یعنی من اومده بودم خونتون و اونا رو آورده بودم! هر چقدر به ا.ت اصرار کردم حتی یه سیگار هم نکشید! بخاطر تو!
ران: افتاد روی زمین*
د.ت: م...من میرم ببینم ا.ت کجاعه...
ران: همه جا رو گشتم...
د.ت: خفه شو! *رفت*
گوشیمو برداشتم و به ا.ت پیام دادم...نیم ساعت پیش آنلاین بوده... پس حتما پیامم رو می بینه...!
″سلام ا.ت
خوبی؟
من ... من واقعا پشیمونم
خواهش می کنم برگرد پیشم
مثل دیوونه ها شدم! هر کی منو می بینه میگه چی شده ؟ چرا این طوری شدی؟
خواهش میکنم برگرد
دوستت چند دقیقه پیش اومد اینجا.
اونم می خواست تورو ببینه و ازت خبر نداشت.
برام همه چیز رو تعریف کرد...
همه چیز رو
ببخشید؛ من تورو قضاوت کردم.
دوستت گفت بخاطر من کاری نکردی
نه؟
اون وقت من همه چیز رو خراب کردم...″
پیام رو براش فرستادم و دو دقیقه ی بعد سین زد.
قلبم تند تند میزنه
یعنی چی میگه بهم...
یه ربع منتظر موندم
نیم ساعت منتظر موندم...
نمی خواد جواب بده.
نه؟
هزار تا پیام براش فرستادم، همه رو دید
ولی به هیچ کدوم جواب نداد
بازم دراز کشیدم روی مبل و گوشیمو انداختم زمین.
چرا همه چیز رو خراب می کنم...
*دو روز بعد از زبان ا.ت*
همش به پیام های ران فکر می کنم...
″پشیمونم″...
یعنی واقعا این طوره؟
زنگ در رو زدم.
و منتظر موندم تا ران باز کنه.
ولی باز نکرد.
شاید بیرونه...
زنگ زدم به ریندو که سریع برداشت...
لباس هامو گذاشتم تو چمدون و از خونه اومدم بیرون.
درسته، من دوستش داشتم. بخاطرش سیگار و مشروب رو ترک کردم.
ولی اون حتی فرصت نداد که توضیح بدم اونا مال دوستامن!
مشخصه که بهم اعتماد داره. اونم زیاد.
رفتم خونه ی قدیمیم و سعی کردم بخوابم...
*4 روز بعد از زبان ران*
مثل مرده ها دراز کشیده بودم روی کاناپه.
زیر چشمام هم گود افتاده بود، بخاطر نخوابیدن.
هر موقع چشم هام رو می بندم، صحنه ی سیلی زدن به ا.ت میاد جلوی چشمم...
درست بود که بخاطر عادتش این کارو کردم!؟
ریندو دو بار تا حالا اومده پیشم، و وقتی دیده هیچ جوره بهتر نمیشم گفته دنبال ا.ت می گردم.
ولی نمیدونه که من خودم سه روزه دارم دنبالش می گردم.
وایسا...صدای زنگ زدن اومد؟
یا توهم شنیداری گرفتم؟
با فکر به اینکه شاید پشت در ا.ت باشه بدنم انرژی گرفت و سریع رفتم سمت در ولی وقتی درو باز کردم دیدم دوست ا.ت پشت دره...
د.ت: سلام
ران: س...سلام
د.ت: ببخشید ا.ت خونه هست؟
ران: نه ... تو ازش خبر داری؟
د.ت: منظورت چیه؟
ران: براش توضیح داد که چی شده*
د.ت: دستشو گرفت به در* ی...یعنی بهش ... سیلی زدی... بابت اونا...؟
ران: اره...*بغض* ولی الان پشیمونم...نمیدونمچیکار کنم...
د.ت: *داد* اون شراب ها و سیگار های لعنتی برای من بودن!
ران: ی...یعنی چی... *تعجب کرده*
د.ت: گریه* یعنی من اومده بودم خونتون و اونا رو آورده بودم! هر چقدر به ا.ت اصرار کردم حتی یه سیگار هم نکشید! بخاطر تو!
ران: افتاد روی زمین*
د.ت: م...من میرم ببینم ا.ت کجاعه...
ران: همه جا رو گشتم...
د.ت: خفه شو! *رفت*
گوشیمو برداشتم و به ا.ت پیام دادم...نیم ساعت پیش آنلاین بوده... پس حتما پیامم رو می بینه...!
″سلام ا.ت
خوبی؟
من ... من واقعا پشیمونم
خواهش می کنم برگرد پیشم
مثل دیوونه ها شدم! هر کی منو می بینه میگه چی شده ؟ چرا این طوری شدی؟
خواهش میکنم برگرد
دوستت چند دقیقه پیش اومد اینجا.
اونم می خواست تورو ببینه و ازت خبر نداشت.
برام همه چیز رو تعریف کرد...
همه چیز رو
ببخشید؛ من تورو قضاوت کردم.
دوستت گفت بخاطر من کاری نکردی
نه؟
اون وقت من همه چیز رو خراب کردم...″
پیام رو براش فرستادم و دو دقیقه ی بعد سین زد.
قلبم تند تند میزنه
یعنی چی میگه بهم...
یه ربع منتظر موندم
نیم ساعت منتظر موندم...
نمی خواد جواب بده.
نه؟
هزار تا پیام براش فرستادم، همه رو دید
ولی به هیچ کدوم جواب نداد
بازم دراز کشیدم روی مبل و گوشیمو انداختم زمین.
چرا همه چیز رو خراب می کنم...
*دو روز بعد از زبان ا.ت*
همش به پیام های ران فکر می کنم...
″پشیمونم″...
یعنی واقعا این طوره؟
زنگ در رو زدم.
و منتظر موندم تا ران باز کنه.
ولی باز نکرد.
شاید بیرونه...
زنگ زدم به ریندو که سریع برداشت...
۲۰.۴k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.