چند پارتی ران

چند پارتی ران
ا.ت: سلام ریندو سان
ریندو: با صدای گرفته* سلام...
ا.ت: خوبید؟ صداتون گرفتس...
ریندو: چیزی نگفت*
ا.ت: ریندو سان!؟
ریندو: بله
ا.ت: چیزی شده؟
ریندو: خنده ی عصبی کرد بعدش اروم گریه کرد* خبر نداری...؟
ا.ت: از چی...؟
ریندو: الان کجایی...
ا.ت: دم در خونه ی ران. در رو باز نمی کنه.
ریندو: نکنه انتظار داری روح داداشم درو باز کنه؟
اولش گیج شدم.
نمی فهمیدم چی می گفت...
ولی...
افتادم زمین...
دستامو تکیه دادم به دیوار ولی می لرزید...
ریندو: ا.ت، ران دو روز پیش...خودکشی کرد. تونستیم نجاتش بدیم ولی بعدش توی بیمارستان بازم این کارو کرد...دیگه پیشمون نیست!:) اون ناامید شده بود...از خودش. وقتی دید جواب پیام هاش رو نمیدی اون کارو کرد...
نشستم کنار دیوار و گوشیو پرت کردم اون ور خیابون.
اگه فقط جواب پیام هارو داده بودم...اگه فقط بهش زنگ میزدم و حالش رو می پرسیدم...
اره...ته همه ی کارای من به اگه و ای کاش ختم میشه...
حالا بذار این طوری بگم...
ای کاش پیش ران بودم!:)
دیدگاه ها (۲۸)

کمبود ناشناس گرفتم دیگه ناشناس نمی ذارید بی تربیوتا🚶🏻‍♀️💔

کارآگاه میلیونر رو دیدید؟فک کنم دارم فنش میشم🥹👍🏻البته توکیو ...

چند پارتی ران لباس هامو گذاشتم تو چمدون و از خونه اومدم بیرو...

چند پارتی رانران: باشه باشه ولی الان خسته ام بریم بخوابیم؟ا....

رمان

سناریو :چشمان بنفش را دوست دارم پارت اول ران : دلم برای ملود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط