پارت305
#پارت305
_من منتظرم توضیح بدی چی شده؟
عاطفه سرش را پایین انداخت و با انگشت هایش ور رفت.
_چیزی نشده!
همه چیز را به یاد داشت ! مو به مو !
ثانیه ب ثانیه !
از جشن تولدی ک به نظرش خیلی رویایی بود ، تا خراب شدنِ جشنش ک آن هم ب نظرش فوق العاده رویایی بود !
ناخودآگاه ، پوزخندی روی لبش نشست!
ناگهان ب نظرش آمد که او اصلا ارزش این همه ناراحتی را ندارد ولی ...
مگر دست خودش بود؟؟؟
حالِ الانش ابدا دست خودش نبود...
نوید اینبار بلند تر گفت :
_عاطفه؟؟؟
عاطفه نگاهش کرد !
نوید ادامه داد:
_از کِی تا حالا من انقدر غریبه شدم؟
چشات داد میزنه ی مرگیت هست !!
رنگ صورتت داد میزنه ی چیزیت شده!
نمیخوای بگی؟
نمیخوای بگی تا مثل همیشه باهم دیگ حلش کنیم؟
بغضش را قورت داد و گفت:
_حل شدنی نیست نوید!
نمیتونم بهت بگم....
سرش را به سمت مخالف نوید چرخاند و اشکی که خیلی بد موقع روی گونه اش سرازیر شده بود را با پشت دستش پاک کرد...
نوید:خواهش میکنم بگو !
بزار کمکت کنم...
...
_من منتظرم توضیح بدی چی شده؟
عاطفه سرش را پایین انداخت و با انگشت هایش ور رفت.
_چیزی نشده!
همه چیز را به یاد داشت ! مو به مو !
ثانیه ب ثانیه !
از جشن تولدی ک به نظرش خیلی رویایی بود ، تا خراب شدنِ جشنش ک آن هم ب نظرش فوق العاده رویایی بود !
ناخودآگاه ، پوزخندی روی لبش نشست!
ناگهان ب نظرش آمد که او اصلا ارزش این همه ناراحتی را ندارد ولی ...
مگر دست خودش بود؟؟؟
حالِ الانش ابدا دست خودش نبود...
نوید اینبار بلند تر گفت :
_عاطفه؟؟؟
عاطفه نگاهش کرد !
نوید ادامه داد:
_از کِی تا حالا من انقدر غریبه شدم؟
چشات داد میزنه ی مرگیت هست !!
رنگ صورتت داد میزنه ی چیزیت شده!
نمیخوای بگی؟
نمیخوای بگی تا مثل همیشه باهم دیگ حلش کنیم؟
بغضش را قورت داد و گفت:
_حل شدنی نیست نوید!
نمیتونم بهت بگم....
سرش را به سمت مخالف نوید چرخاند و اشکی که خیلی بد موقع روی گونه اش سرازیر شده بود را با پشت دستش پاک کرد...
نوید:خواهش میکنم بگو !
بزار کمکت کنم...
...
۱.۰k
۲۵ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.