پارت304
#پارت304
سر به زیر و آرام پله های جلوی ورودی بیمارستان را پایین آمد و به طرف نیمکتی که روزبه و فرشید نشسته بودند ، قدم برداشت ...
نزدیکشان ک شد ، درحالی ک مخاطبش فرشید بود گفت :
_مامانش مریض داشت رفت !
ولی نوید مونده ، میخوای برو ببینش!
فرشید سرش را بلند کرد.
_حالش خوبه؟
انگشت هایش را در هم پیچ داد و گفت:
_فشارش پایینه بهش سرم وصل کردن!
توی پارک از حال میره ، نویدم اونجا دیدش آوردش بیمارستان!
فرشید چشم هایش را محکم روی هم فشار داد.
چه باید می کرد ؟
چه طور باید به او توضیح میداد؟؟
اینکه نگین هیچ جایی در زندگی اش ندارد!!
روزبه خودش را روی نیمکت کمی کنار کشید و به مهری اشاره زد:
_بیا بشین!
مهری نشست .
_اگه میخوای ببینیش برو !
سرمش تموم بشه مرخص میشه...
فرشید کلافه گفت:
_پسرخالش رو چیکار کنم؟؟
من پام برسه اونجا سوال جوابم میکنه!
_اون از کنارش تکون نمیخوره تامرخص شه ،دیگ خود دانی !!!
فرشید درحال کلنجار رفتن با خودش بود! مقصر اصلی این اتفاق بود و اگر به دیدنش نمیرفت شاید بدتر هم میشد...
اما نوید؟؟
دل را به دریا زد و از جا بلند شد...
_میرم ببینمش!
...
سر به زیر و آرام پله های جلوی ورودی بیمارستان را پایین آمد و به طرف نیمکتی که روزبه و فرشید نشسته بودند ، قدم برداشت ...
نزدیکشان ک شد ، درحالی ک مخاطبش فرشید بود گفت :
_مامانش مریض داشت رفت !
ولی نوید مونده ، میخوای برو ببینش!
فرشید سرش را بلند کرد.
_حالش خوبه؟
انگشت هایش را در هم پیچ داد و گفت:
_فشارش پایینه بهش سرم وصل کردن!
توی پارک از حال میره ، نویدم اونجا دیدش آوردش بیمارستان!
فرشید چشم هایش را محکم روی هم فشار داد.
چه باید می کرد ؟
چه طور باید به او توضیح میداد؟؟
اینکه نگین هیچ جایی در زندگی اش ندارد!!
روزبه خودش را روی نیمکت کمی کنار کشید و به مهری اشاره زد:
_بیا بشین!
مهری نشست .
_اگه میخوای ببینیش برو !
سرمش تموم بشه مرخص میشه...
فرشید کلافه گفت:
_پسرخالش رو چیکار کنم؟؟
من پام برسه اونجا سوال جوابم میکنه!
_اون از کنارش تکون نمیخوره تامرخص شه ،دیگ خود دانی !!!
فرشید درحال کلنجار رفتن با خودش بود! مقصر اصلی این اتفاق بود و اگر به دیدنش نمیرفت شاید بدتر هم میشد...
اما نوید؟؟
دل را به دریا زد و از جا بلند شد...
_میرم ببینمش!
...
۱.۴k
۲۵ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.