پارت چهل و سوم دوست دخترم باش😍❤️
پارت چهل و سوم دوست دخترم باش😍❤️
کوک جمع کردن ظرفا رو تموم کرد
#کوک من نمیتونم باور کنم.....
کوک سریع دستشو به علامت سکوت روی بینیم گذاشت و گفت
&هییییس......هیچی نگو.....
دستشو از روی بینیم برداشت و گفت
&نمیتونی تا شب صبر کنی؟؟؟!!؟!
&در ضمن نمیخواد ظرف بیاری از بیرون پیتزا سفارش دادم
وقتی کلمه ی پیتزا رو از دهن کوک شنیدم خوشحال شدم
#خوب کاری کردی
پارت رزی
با شنیدن صدای کوک که گفت بیاین شام بخورین رفتم جلو آیینه تو تا خودمو مرتب کنم
جلو آیینه بودم که گوشی تهیونگ رو روبه رو ی آینه دیدم
یهو یادم اومد که
+ وای کجا گوشیم کجاست؟؟؟؟؟؟
چشمام رو بستم تا یادم بیاد گوشی رو کجا گذاشتم
فلش بک روز دزدیده شدن رزی
فلش گوشیم رو روشن کردم تا با روشناییش بتونم تو حیاط راه برم ولی
فلش حال پارت رزی
با صدای در از حالت توهم در اومدم
و چشمام رو باز کردم و تو آینه خودم رو دیدم
نگاهی به در کردم که
با دیدن رونا خوشحال شدم
+رونا تو کجا بودی
سریع خودمو انداختم تو بغلش
_رفته بودم بیرون یکم کار داشتم
از بغلش بیرون اومدم
+دیگه اینجور مواقع تنهام نزار باشه
دستاشو گذاشت دور بازوهام و گفت
_باشه عزیزم نگران نباش
نگاهی بهم کرد و از تو جیبش یه رژ جیگری در اورد
روی لبم کشیدش و گفت
_حالا خوشگل شدی
_بریم؟؟؟!؟!
نگاهی به لباسم کردم
هنوز شلوارک تهیونگ پام بود
تو برو رونا من لباسام رو عوض کنم بیام
_باشه عزیزم
چمدون لباسم رو باز کردم و یک نیم تنه ی مشکی با شلوار چسب چرمی گشاد از توش در آوردم
لباسمو در آوردم
اما تا خواستم نیم تنه رو تنم کنم یکی در رو باز کرد
سریع نیم تنه رو گرفتم روی خودمو به در نگاه کردم
با دیدن تهیونگ که دم در واستاده بود جیغ کشیدم
+ هییی چیکار میکنی؟؟؟!!؟!!
ته که هل شده بود سریع دستاشو گرفت جلو چشماش
#خودت چیکار میکنی تو اتاق من؟؟؟؟!!؟
+ میشه بری بیرون لباسم رو عوض کنم
#ته همونطور که دستاش رو چشماش بود اومد جلو
+ هییی چیکار میکنی میگم برو بیرون
#ایییی میخوام گوشیمو بردارم الان میرم
بعد که تهیونگ رفت راحت شدم و لباسامو عوض کردم
فلش پارت تهیونگ سر میز شام
همه سر سفره نشسته بودن فقط رزی هنوز نیومده بود
جین:کار اشتباهی کردی از بیرون غذا سفارش دادی باید میزاشتی به چیزی درست میکردم یجی هم میموند با هم می خوردیم
تا اسم یجی رو شنیدم حالم بد شد
#اههه اسم اون دختره ی سمج لوس رو جلو من نیار
جیمین:تو همیشه ازش بدت میومد...
مخواستم چیزی بگم اما با دیدن رزی که داشت میومد دهنم باز موند
پایان پارت چهل و سوم دوست دخترم باش😍❤️
لایک و فالو یادتون نره😍❤️
کوک جمع کردن ظرفا رو تموم کرد
#کوک من نمیتونم باور کنم.....
کوک سریع دستشو به علامت سکوت روی بینیم گذاشت و گفت
&هییییس......هیچی نگو.....
دستشو از روی بینیم برداشت و گفت
&نمیتونی تا شب صبر کنی؟؟؟!!؟!
&در ضمن نمیخواد ظرف بیاری از بیرون پیتزا سفارش دادم
وقتی کلمه ی پیتزا رو از دهن کوک شنیدم خوشحال شدم
#خوب کاری کردی
پارت رزی
با شنیدن صدای کوک که گفت بیاین شام بخورین رفتم جلو آیینه تو تا خودمو مرتب کنم
جلو آیینه بودم که گوشی تهیونگ رو روبه رو ی آینه دیدم
یهو یادم اومد که
+ وای کجا گوشیم کجاست؟؟؟؟؟؟
چشمام رو بستم تا یادم بیاد گوشی رو کجا گذاشتم
فلش بک روز دزدیده شدن رزی
فلش گوشیم رو روشن کردم تا با روشناییش بتونم تو حیاط راه برم ولی
فلش حال پارت رزی
با صدای در از حالت توهم در اومدم
و چشمام رو باز کردم و تو آینه خودم رو دیدم
نگاهی به در کردم که
با دیدن رونا خوشحال شدم
+رونا تو کجا بودی
سریع خودمو انداختم تو بغلش
_رفته بودم بیرون یکم کار داشتم
از بغلش بیرون اومدم
+دیگه اینجور مواقع تنهام نزار باشه
دستاشو گذاشت دور بازوهام و گفت
_باشه عزیزم نگران نباش
نگاهی بهم کرد و از تو جیبش یه رژ جیگری در اورد
روی لبم کشیدش و گفت
_حالا خوشگل شدی
_بریم؟؟؟!؟!
نگاهی به لباسم کردم
هنوز شلوارک تهیونگ پام بود
تو برو رونا من لباسام رو عوض کنم بیام
_باشه عزیزم
چمدون لباسم رو باز کردم و یک نیم تنه ی مشکی با شلوار چسب چرمی گشاد از توش در آوردم
لباسمو در آوردم
اما تا خواستم نیم تنه رو تنم کنم یکی در رو باز کرد
سریع نیم تنه رو گرفتم روی خودمو به در نگاه کردم
با دیدن تهیونگ که دم در واستاده بود جیغ کشیدم
+ هییی چیکار میکنی؟؟؟!!؟!!
ته که هل شده بود سریع دستاشو گرفت جلو چشماش
#خودت چیکار میکنی تو اتاق من؟؟؟؟!!؟
+ میشه بری بیرون لباسم رو عوض کنم
#ته همونطور که دستاش رو چشماش بود اومد جلو
+ هییی چیکار میکنی میگم برو بیرون
#ایییی میخوام گوشیمو بردارم الان میرم
بعد که تهیونگ رفت راحت شدم و لباسامو عوض کردم
فلش پارت تهیونگ سر میز شام
همه سر سفره نشسته بودن فقط رزی هنوز نیومده بود
جین:کار اشتباهی کردی از بیرون غذا سفارش دادی باید میزاشتی به چیزی درست میکردم یجی هم میموند با هم می خوردیم
تا اسم یجی رو شنیدم حالم بد شد
#اههه اسم اون دختره ی سمج لوس رو جلو من نیار
جیمین:تو همیشه ازش بدت میومد...
مخواستم چیزی بگم اما با دیدن رزی که داشت میومد دهنم باز موند
پایان پارت چهل و سوم دوست دخترم باش😍❤️
لایک و فالو یادتون نره😍❤️
۳.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.