پارت چهل و چهارم دوست دخترم باش❤️😍
پارت چهل و چهارم دوست دخترم باش❤️😍
موهای گوجه ایش که بالا بسته بود و لباس و نیم تنه مشکی که پوشیده بود ۱۰۰ برابر جذاب ترش کرده بود
+ببخشید دیر کردم
رونا صندلی کنارشو که برای رزی گذاشته بود عقب برد و گفت
_بیا عزیزم اینجا بشین
رزی که نشست همه درگیر غذا شدیم
نگاهی به جونگکوک کردم که داشت با غذاش بازی میکرد
با پشت دست بهش زدم
#هی نمیخوای شروع کنی؟؟؟!!
کوک نگاهی بهم کرد و بعدش نگاهشو به سمت میز انداخت
& بچه ها همتون گوش کنین الان که یجی نیست میخوام قضیه ای رو بهتون بگم
پسرا همشون با حالتی تعجب وار به کوک نگاه کردن
جیهوپ:چیشده؟؟؟!
&بچه ها راستش ته و رزی از اولش هم دوست هم نبودن
با ابن حرف کوک آب تو گلوم پرید
و شروع کردم به سرفه
کوک سریع لیوان آبی رو بهم داد
شوگا:ممنظورت چیه؟؟؟!
&بچه ها این قضیه داره....در واقع جون ته رو نجات داده
با این حرف کوک رزی گفت
+کوک.....چی داری میگی....مگه قرار نبود....
&فکر کنم برای اینکه بتونیم کسی که تو رو دزدیده رو پیدا کنیم بچه ها باید همه چی رو بدونن تا همراهمون باشن....
پارت رزی
با این حرف کوک رنگم مث گچ دیوار سفید شد و قلبم به تپش افتاد
+توووو......تو از کجا می دونی من دزدیده شدم؟؟؟؟!
با این حرف کوک همه از غذا دست کشیدن و متعجب از رفتاری که منو کوک داشتیم
&بچه ها من میدونستم رزی تموم این مدت دزدیده شده
با این حرف کوک حالم بهم خورد و تعادلم رو از دست دادم
تهیونگ که نگرانم شده بود اومد و دستم و گرفت و بلندم کرد
#من رزی رو ببرم آبی به صورتش بزنه
فلش پارت تهیونگ
رزی که داشت صورتشو میشست بهش گفتم
#ببینم تو می دونی اون شب چه کسی.....
با این حرفم رزی دستاشو گرفت روی گوشاش و بلند گفت
+ساکت.....ساکت
صورتشو با حوله پاک کرد و رو به من گفت
+نمیخوام در مورد اون شب نحس چیزی رو به یاد بیارم
اما تا خواستم بهش چیزی بگم گفت
+ارههه.....تو حیاط بود......به وضوح یادمه
فلش بک روز دزدیده شدن رزی
بعد که اون مرد با دستمال بیهوشم کرد گوشیم از دستم افتاد پایین
فلش حال پارت رزی
سریع تهیونگ رو پس زدم و از سرویس اومدم بیرون
بدو بدو رفتم تو حیاط تا ببینم گوشیم اونجاست یا نه
اما تا پام رسید به حال کوک بلند گفت
&میری دنبال این بگردی؟؟؟؟!!!؟!
پایان پارت چهل و چهارم دوست دخترم باش😍❤️
موهای گوجه ایش که بالا بسته بود و لباس و نیم تنه مشکی که پوشیده بود ۱۰۰ برابر جذاب ترش کرده بود
+ببخشید دیر کردم
رونا صندلی کنارشو که برای رزی گذاشته بود عقب برد و گفت
_بیا عزیزم اینجا بشین
رزی که نشست همه درگیر غذا شدیم
نگاهی به جونگکوک کردم که داشت با غذاش بازی میکرد
با پشت دست بهش زدم
#هی نمیخوای شروع کنی؟؟؟!!
کوک نگاهی بهم کرد و بعدش نگاهشو به سمت میز انداخت
& بچه ها همتون گوش کنین الان که یجی نیست میخوام قضیه ای رو بهتون بگم
پسرا همشون با حالتی تعجب وار به کوک نگاه کردن
جیهوپ:چیشده؟؟؟!
&بچه ها راستش ته و رزی از اولش هم دوست هم نبودن
با ابن حرف کوک آب تو گلوم پرید
و شروع کردم به سرفه
کوک سریع لیوان آبی رو بهم داد
شوگا:ممنظورت چیه؟؟؟!
&بچه ها این قضیه داره....در واقع جون ته رو نجات داده
با این حرف کوک رزی گفت
+کوک.....چی داری میگی....مگه قرار نبود....
&فکر کنم برای اینکه بتونیم کسی که تو رو دزدیده رو پیدا کنیم بچه ها باید همه چی رو بدونن تا همراهمون باشن....
پارت رزی
با این حرف کوک رنگم مث گچ دیوار سفید شد و قلبم به تپش افتاد
+توووو......تو از کجا می دونی من دزدیده شدم؟؟؟؟!
با این حرف کوک همه از غذا دست کشیدن و متعجب از رفتاری که منو کوک داشتیم
&بچه ها من میدونستم رزی تموم این مدت دزدیده شده
با این حرف کوک حالم بهم خورد و تعادلم رو از دست دادم
تهیونگ که نگرانم شده بود اومد و دستم و گرفت و بلندم کرد
#من رزی رو ببرم آبی به صورتش بزنه
فلش پارت تهیونگ
رزی که داشت صورتشو میشست بهش گفتم
#ببینم تو می دونی اون شب چه کسی.....
با این حرفم رزی دستاشو گرفت روی گوشاش و بلند گفت
+ساکت.....ساکت
صورتشو با حوله پاک کرد و رو به من گفت
+نمیخوام در مورد اون شب نحس چیزی رو به یاد بیارم
اما تا خواستم بهش چیزی بگم گفت
+ارههه.....تو حیاط بود......به وضوح یادمه
فلش بک روز دزدیده شدن رزی
بعد که اون مرد با دستمال بیهوشم کرد گوشیم از دستم افتاد پایین
فلش حال پارت رزی
سریع تهیونگ رو پس زدم و از سرویس اومدم بیرون
بدو بدو رفتم تو حیاط تا ببینم گوشیم اونجاست یا نه
اما تا پام رسید به حال کوک بلند گفت
&میری دنبال این بگردی؟؟؟؟!!!؟!
پایان پارت چهل و چهارم دوست دخترم باش😍❤️
۳.۶k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.