جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۱۸
ا.ت : کوک میگم بیا هر یه قولی به هم بدیم
کوک : چه قولی ؟
ا.ت : خب اگه یه روزی عشقمون جدایی داشت یه دفتر برداریم و دلتنگیمون رو به صورت شعر برا هم دیگه بنویسیم و وقتی همو دیدیم به هم هدیه کنیم
کوک : ایدهی خوبیه ولی ما که قرار جدا شیم
ا.ت : صد در صد ولی خب دادن این قول که ضرری نداره .... داره ؟
کوک : اوکیه حالا بیا بغلممممم فسقلی
ا.ت : اومدمممم
ویو کوک تو ذهنتش : ا.ت بهت قول میدم حتی اگه یه درصد جدا شیم همهی دلتنگیام رو روی دفتر برات بنویسم و هر وقت باز پیدات کردم بدمش بهت ولی مطمئنم این عشق جدایی نداره ...
ویو ا.ت : تو بغل کوک بودم و بستنی رو میخوردم که یه دفعه گوشیم زنگ خورد یه نگاه به صفحه انداختم که دیدم بابامه قبل جواب دادن کوک گفت ...
کوک : کیه ؟
ا.ت : بابامه
کوک : جواب بده بیچاره رو نمیزاشتیم بیاد بیمارستان و از حالت خبر نداشت مرد از دلواپسی
ا.ت : اوکی ... الو ؟
ب ا.ت : ا.ت ؟ تویی ؟ ببینم حالت خوب دخترم ؟ مرخص شدی ؟
ا.ت : بله باباجون خوبم مرخص شدم با کوک اومده بودیم بیرون کاری داشتی
ب ا.ت : نه دلبندم فقط میخواستم مطمئن شم حالت خوبه شما دوتا مراسم عروسیتون بخاطر یکی خراب شد ببینم فهمیدین کیه ؟
ا.ت : بابایی داستان طولانیه میگم حالا
ب ا.ت : باشه دخترم امشب شام بیاین خونه ما هم برنامه واسه مراسم عروسی جدید بریزیم همم تعریف کنی ببینم این داستان از چه قراره
ا.ت : چشم کاری نداری باباجون ؟
ب ا.ت : نه دخترم عقط حتما بیاینااااا
ا.ت : چشممممم
ب ا.ت : فعلا
ا.ت : خدافیظ ( صدای بچگونه )
کوک : چی میگف ؟
ا.ت : حالامو میپرسید و گف امشب بیریم خونه بابامینا هم دوباره واسه عروسی برنامه بریزیم همم اینکه بگیم داستان از چه قراره و کی عروسی رو خراب کرد
کوک : باشه ولی خودت که میدونی بابات داغون میشه مخصوصا که بفهمه نا مادری من مامانت رو کشته
ا.ت : آره ... میدونم ول ... ولی چارهای ... نداریم ( اشکی شد بچم )
کوک : هیششش هیچی نیست فرشته خانم خودمون درستش میکنیم ...
ویو نویسنده : درسته همه چی رو این دوتا میتونن درست کنن ولی دیگه زورشون به اتفاقی که قراره واسشون بیوفته نمیرسه ... ولی آخه چرا زندگی ا.ت و کوک باید مورد این امتحان قرار میگرف ؟ چرا سرنوشت اون روی وحشتناکش رو به اینا نشون میده ؟ جرم این دوتا چی بود ؟ .......
شرط پارت بعد ۱۶ لایک ۵ کامنت ۳ تا فالوور ❤️
رفقا تازه بعد ازدواج قانونی این دوتا داستان شروع میشههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه😆
# پارت ۱۸
ا.ت : کوک میگم بیا هر یه قولی به هم بدیم
کوک : چه قولی ؟
ا.ت : خب اگه یه روزی عشقمون جدایی داشت یه دفتر برداریم و دلتنگیمون رو به صورت شعر برا هم دیگه بنویسیم و وقتی همو دیدیم به هم هدیه کنیم
کوک : ایدهی خوبیه ولی ما که قرار جدا شیم
ا.ت : صد در صد ولی خب دادن این قول که ضرری نداره .... داره ؟
کوک : اوکیه حالا بیا بغلممممم فسقلی
ا.ت : اومدمممم
ویو کوک تو ذهنتش : ا.ت بهت قول میدم حتی اگه یه درصد جدا شیم همهی دلتنگیام رو روی دفتر برات بنویسم و هر وقت باز پیدات کردم بدمش بهت ولی مطمئنم این عشق جدایی نداره ...
ویو ا.ت : تو بغل کوک بودم و بستنی رو میخوردم که یه دفعه گوشیم زنگ خورد یه نگاه به صفحه انداختم که دیدم بابامه قبل جواب دادن کوک گفت ...
کوک : کیه ؟
ا.ت : بابامه
کوک : جواب بده بیچاره رو نمیزاشتیم بیاد بیمارستان و از حالت خبر نداشت مرد از دلواپسی
ا.ت : اوکی ... الو ؟
ب ا.ت : ا.ت ؟ تویی ؟ ببینم حالت خوب دخترم ؟ مرخص شدی ؟
ا.ت : بله باباجون خوبم مرخص شدم با کوک اومده بودیم بیرون کاری داشتی
ب ا.ت : نه دلبندم فقط میخواستم مطمئن شم حالت خوبه شما دوتا مراسم عروسیتون بخاطر یکی خراب شد ببینم فهمیدین کیه ؟
ا.ت : بابایی داستان طولانیه میگم حالا
ب ا.ت : باشه دخترم امشب شام بیاین خونه ما هم برنامه واسه مراسم عروسی جدید بریزیم همم تعریف کنی ببینم این داستان از چه قراره
ا.ت : چشم کاری نداری باباجون ؟
ب ا.ت : نه دخترم عقط حتما بیاینااااا
ا.ت : چشممممم
ب ا.ت : فعلا
ا.ت : خدافیظ ( صدای بچگونه )
کوک : چی میگف ؟
ا.ت : حالامو میپرسید و گف امشب بیریم خونه بابامینا هم دوباره واسه عروسی برنامه بریزیم همم اینکه بگیم داستان از چه قراره و کی عروسی رو خراب کرد
کوک : باشه ولی خودت که میدونی بابات داغون میشه مخصوصا که بفهمه نا مادری من مامانت رو کشته
ا.ت : آره ... میدونم ول ... ولی چارهای ... نداریم ( اشکی شد بچم )
کوک : هیششش هیچی نیست فرشته خانم خودمون درستش میکنیم ...
ویو نویسنده : درسته همه چی رو این دوتا میتونن درست کنن ولی دیگه زورشون به اتفاقی که قراره واسشون بیوفته نمیرسه ... ولی آخه چرا زندگی ا.ت و کوک باید مورد این امتحان قرار میگرف ؟ چرا سرنوشت اون روی وحشتناکش رو به اینا نشون میده ؟ جرم این دوتا چی بود ؟ .......
شرط پارت بعد ۱۶ لایک ۵ کامنت ۳ تا فالوور ❤️
رفقا تازه بعد ازدواج قانونی این دوتا داستان شروع میشههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه😆
- ۷.۶k
- ۱۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط