جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۱۶
ویو ا.ت : که با چیزی که مواجه شدم .... جیغم در اومد جوری کوک از ترس نفهمید چطور ماشین رو نگه داشت
ا.ت : ( جیغغغغغ ) نگه دار ... کوک نگه دارررر
کوک : یا خدا چی شد ؟
ا.ت : اونجا دارن بستنی میفروشن ( ذوق ) ( نویسنده : میدونم قابل پیش بینی نبودا ولی خب 😂 )
کوک : بخاطر این جیغ کشیدی ؟ ( پوکر )
ا.ت : آره ( هنو ذوق داره )
کوک : تمام جذابیتم بخاطر تو یکی ریخت 😑
ا.ت : عه کوکککککککککک
کوک : جونم
ا.ت : جذاب تو ؟ ( نیشخند )
کوک : آره پس کی ؟ ( نگاه خیز )
ا.ت : ( صورت کوک رو با دستاش قالب کرد ) تو جذاب ترین کسی هستی که تو دنیا دیدم
کوک : ( میخواست ا.ت رو ببوسه )
ا.ت : ( دستش رو گذاشت رو لبای کوک ) عشقم مراعات کن پیاده شو بریم بستنی بخریم
کوک : هعییییی نشد که
ا.ت : شد پیاده شو ( خودش پیاده شد )
کوک : اوکی ( حرصی )
ویو کوک : با ا.ت رفتیم سمت بستنی فروشی که ا.ت با ذوق بچگونهای گفت .....
ا.ت : دو تا بستنی میخوایم من با طعم توت فرنگی ، نارگیلی ، شکلاتی و انبه و ....
کوک : عزیزم برج میخوای بسازی ؟
ا.ت : خی اونطوری نارگیلی و توت فرنگی رو حذف کنید
کوک : منم نارگیلی و شکلاتی میخوام
بستنی فروش : چه زوجهای زیبایی هستین نظرتون چیه بستنی های عشق رو امتحان کنید ؟
کوک : خانم کوچولو نظرت چیه ؟ ( نیشخند )
ا.ت : اوکیه
بستنی فروش : خب یه بستنی با طعم شکلات میزارم ب معنای موهای خرمایی بانو یه بستنی زغالی ب معنای پشمای سیاه آقا و یکی با طعم توت فرنگی به معنای عشق ❤️ بفرمایین ( نویسنده : چه ترکیبی ساختم 😂 )
ا.ت و کوک : ممنون ( رفتن )
بستنی فروش : عشق این دوتا پایدار تر از بقیه جووناس ( آروم )
ویو نویسنده : بستنی فروش راست میگفت عشق این دوتا پایداره ولی این عشق تا ابد ادامه داره ؟ .... یعنی جدا نمیشن ؟ عشق این دوتا واقعیه ولی معنی نمیشه که پایداره ... ولی کی باعث نابودی این پایداری میشه ؟ ....
ویو کوک : رفتیم با ا.ت نشستیم رو نیمکت و شروع به خوردن بستنی کردیم ( نکته : بستنی یدونس و دو نفره هستش ) ولی من فقط داشتم به چهره فرشتم نگا میکردمو هر لحظه ضربان قلبم با هر نگاهم بالا تر میرفت نمیفهمم چرا دوسش دارم ؟ نمیدونم چرا اگه نباشه نابود میشم ؟ فقط میدونم بی دلیل اونقدری دوسش دارم که راضیم بمیرم یه تار مو ازش کم نشه همینجوری که داشتم نگاش میکردم و توی افکار خودم غرق بودم فهمیدم متوجه نگاهام شده که بعد یه نگاه کوچولو بهم با لبخند گفت .....
# پارت ۱۶
ویو ا.ت : که با چیزی که مواجه شدم .... جیغم در اومد جوری کوک از ترس نفهمید چطور ماشین رو نگه داشت
ا.ت : ( جیغغغغغ ) نگه دار ... کوک نگه دارررر
کوک : یا خدا چی شد ؟
ا.ت : اونجا دارن بستنی میفروشن ( ذوق ) ( نویسنده : میدونم قابل پیش بینی نبودا ولی خب 😂 )
کوک : بخاطر این جیغ کشیدی ؟ ( پوکر )
ا.ت : آره ( هنو ذوق داره )
کوک : تمام جذابیتم بخاطر تو یکی ریخت 😑
ا.ت : عه کوکککککککککک
کوک : جونم
ا.ت : جذاب تو ؟ ( نیشخند )
کوک : آره پس کی ؟ ( نگاه خیز )
ا.ت : ( صورت کوک رو با دستاش قالب کرد ) تو جذاب ترین کسی هستی که تو دنیا دیدم
کوک : ( میخواست ا.ت رو ببوسه )
ا.ت : ( دستش رو گذاشت رو لبای کوک ) عشقم مراعات کن پیاده شو بریم بستنی بخریم
کوک : هعییییی نشد که
ا.ت : شد پیاده شو ( خودش پیاده شد )
کوک : اوکی ( حرصی )
ویو کوک : با ا.ت رفتیم سمت بستنی فروشی که ا.ت با ذوق بچگونهای گفت .....
ا.ت : دو تا بستنی میخوایم من با طعم توت فرنگی ، نارگیلی ، شکلاتی و انبه و ....
کوک : عزیزم برج میخوای بسازی ؟
ا.ت : خی اونطوری نارگیلی و توت فرنگی رو حذف کنید
کوک : منم نارگیلی و شکلاتی میخوام
بستنی فروش : چه زوجهای زیبایی هستین نظرتون چیه بستنی های عشق رو امتحان کنید ؟
کوک : خانم کوچولو نظرت چیه ؟ ( نیشخند )
ا.ت : اوکیه
بستنی فروش : خب یه بستنی با طعم شکلات میزارم ب معنای موهای خرمایی بانو یه بستنی زغالی ب معنای پشمای سیاه آقا و یکی با طعم توت فرنگی به معنای عشق ❤️ بفرمایین ( نویسنده : چه ترکیبی ساختم 😂 )
ا.ت و کوک : ممنون ( رفتن )
بستنی فروش : عشق این دوتا پایدار تر از بقیه جووناس ( آروم )
ویو نویسنده : بستنی فروش راست میگفت عشق این دوتا پایداره ولی این عشق تا ابد ادامه داره ؟ .... یعنی جدا نمیشن ؟ عشق این دوتا واقعیه ولی معنی نمیشه که پایداره ... ولی کی باعث نابودی این پایداری میشه ؟ ....
ویو کوک : رفتیم با ا.ت نشستیم رو نیمکت و شروع به خوردن بستنی کردیم ( نکته : بستنی یدونس و دو نفره هستش ) ولی من فقط داشتم به چهره فرشتم نگا میکردمو هر لحظه ضربان قلبم با هر نگاهم بالا تر میرفت نمیفهمم چرا دوسش دارم ؟ نمیدونم چرا اگه نباشه نابود میشم ؟ فقط میدونم بی دلیل اونقدری دوسش دارم که راضیم بمیرم یه تار مو ازش کم نشه همینجوری که داشتم نگاش میکردم و توی افکار خودم غرق بودم فهمیدم متوجه نگاهام شده که بعد یه نگاه کوچولو بهم با لبخند گفت .....
- ۶.۰k
- ۱۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط