جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۱۷
ویو کوک : بعد یه نگاه کوچولو بهم با لبخند گفت ....
ا.ت : بستنی آب شداااا نمیخوری
کوک : آممم چرا چرا ولی وقتی از نگاه کردن بهت سیر شدم میخورم
ا.ت : کوک نخوری همشو من میخورما میدونی که هر چقدرم غذا خورده باشم بیخیاله بستنی به این بزرگی نمیشم ( لبخند )
کوک : میخوای سهم منم بخوری ؟
ا.ت : نه
کوک : دوس داشتی که
ا.ت : هنوزم میگم ولی باید تو هم بخوری ( گوگولییی 🥺 )
کوک : عیجونم اوکی ( لپ ا.ت رو کشید )
ا.ت : ( با لبخند قاشق پر بستنی رو گذاشت دهنش )
کوک : میگم خانوم کوچولو ؟
ا.ت : جان
کوک : ادامه اون شعر رو میخونی ؟
ا.ت : کدوم ؟
کوک : تو خواب داشتی میگفتی
ا.ت : آهان اون ؟ اوکی وایسا صدام رو درست کنم .........
《 از تو چه پنهان عاشقت بودم
از دل نه از سلول ، سلولم
با تو جهانم تازه تر میشد
از روز های طبق معمولم
گفتم بمانم با تو گفتی ، نه
گفتم خدا گفتی که همراهت
عشق تو قطره قطره بیرون زد
از چشمهای عاشقم با درد
نفرین به هرکی
تو لباسه من
قلب تورا با ، بد دلی آزرد
نفرین به دنیایی که خالی شد
نفرین به رویایی که بی من مرد
لعنت به این ترسی که بین ماست
من عاشقت بودم
تو حاشا کن 》
ویو کوک : شعر قشنگی بود لحنش رو پر غم کرده بود ولی اونقدر قشنگ خوند که مهو زیبایی صداش شدم غرق نگاه کردن بهش بودم که بعد تموم کردن شعر گفت ...
ا.ت : خوب بود ؟
کوک : ( به خودم اومدم و گفتم ) اصلا عالی بود
ا.ت : ( لبخند )
کوک : از کجا یاد گرفتی ؟
ا.ت : از یه جایی پیدا کردم یه دختری که بخاطر عشق کسی که واقعی نبود بازی داده شد و اینو با بغض میخوند و منم حفظ کردم ( لبخند کیوت جوری که چاله گونههاش زده بیرون )
کوک : خوبه دوتامونم همچین آدمایی نیستیم
ا.ت : اوممم راست میگی
کوک : خانم جئون منم بلدم شعررعاشقونه بخونمااااا ( لبخند داره بستنی رو میخوره آب نشه )
ا.ت : وایسا داشتم میخوندم بیشتر از نصف بستنی رو خوردی ؟
کوک : اوه آره ببخشید
ا.ت : نوچ
کوک : خب دوباره میخرم
ا.ت : اوکییییی خب آقای شاعر بخون ببینم
کوک :《 برای شعــر گفتنـم ، تو بهترین بهــانه ای
دلیــل مــاندگاری ، هــر غــزل و ترانه ای
بخوان به لحن عاشقی ، دلم گرفته از غمی
غمــم ز دل نمی رود ، مگر به عاشقانه ای
بیا به خانه ی دلم ، که غرق بی پناهی ام
دلم پر از امید کن ، به جلوه ی شبانه ای
درون خلوت دلم ، ببین جوان و پر تپش
میان سینه می وزد ، طنین عاشقانه ای
طلـوع کرده چشـم تو به ساحل نگاه من
و جلوه های مهر تو ، رسیده هر کرانه ای
شکفتـه شـد گل وفا ، به شوره زار باورم
و بذر مهـر در دلــم ، دوباره زد جوانه ای
شکوه رقـص واژه را ، درون دفترم ببین
تو در غزل نشسته ای ، عزیز جاودانه ای 》
ا.ت : چقدر قشنگه دوتامونم شعر دوستیما
کوک : صحیح
ا.ت : .....
# پارت ۱۷
ویو کوک : بعد یه نگاه کوچولو بهم با لبخند گفت ....
ا.ت : بستنی آب شداااا نمیخوری
کوک : آممم چرا چرا ولی وقتی از نگاه کردن بهت سیر شدم میخورم
ا.ت : کوک نخوری همشو من میخورما میدونی که هر چقدرم غذا خورده باشم بیخیاله بستنی به این بزرگی نمیشم ( لبخند )
کوک : میخوای سهم منم بخوری ؟
ا.ت : نه
کوک : دوس داشتی که
ا.ت : هنوزم میگم ولی باید تو هم بخوری ( گوگولییی 🥺 )
کوک : عیجونم اوکی ( لپ ا.ت رو کشید )
ا.ت : ( با لبخند قاشق پر بستنی رو گذاشت دهنش )
کوک : میگم خانوم کوچولو ؟
ا.ت : جان
کوک : ادامه اون شعر رو میخونی ؟
ا.ت : کدوم ؟
کوک : تو خواب داشتی میگفتی
ا.ت : آهان اون ؟ اوکی وایسا صدام رو درست کنم .........
《 از تو چه پنهان عاشقت بودم
از دل نه از سلول ، سلولم
با تو جهانم تازه تر میشد
از روز های طبق معمولم
گفتم بمانم با تو گفتی ، نه
گفتم خدا گفتی که همراهت
عشق تو قطره قطره بیرون زد
از چشمهای عاشقم با درد
نفرین به هرکی
تو لباسه من
قلب تورا با ، بد دلی آزرد
نفرین به دنیایی که خالی شد
نفرین به رویایی که بی من مرد
لعنت به این ترسی که بین ماست
من عاشقت بودم
تو حاشا کن 》
ویو کوک : شعر قشنگی بود لحنش رو پر غم کرده بود ولی اونقدر قشنگ خوند که مهو زیبایی صداش شدم غرق نگاه کردن بهش بودم که بعد تموم کردن شعر گفت ...
ا.ت : خوب بود ؟
کوک : ( به خودم اومدم و گفتم ) اصلا عالی بود
ا.ت : ( لبخند )
کوک : از کجا یاد گرفتی ؟
ا.ت : از یه جایی پیدا کردم یه دختری که بخاطر عشق کسی که واقعی نبود بازی داده شد و اینو با بغض میخوند و منم حفظ کردم ( لبخند کیوت جوری که چاله گونههاش زده بیرون )
کوک : خوبه دوتامونم همچین آدمایی نیستیم
ا.ت : اوممم راست میگی
کوک : خانم جئون منم بلدم شعررعاشقونه بخونمااااا ( لبخند داره بستنی رو میخوره آب نشه )
ا.ت : وایسا داشتم میخوندم بیشتر از نصف بستنی رو خوردی ؟
کوک : اوه آره ببخشید
ا.ت : نوچ
کوک : خب دوباره میخرم
ا.ت : اوکییییی خب آقای شاعر بخون ببینم
کوک :《 برای شعــر گفتنـم ، تو بهترین بهــانه ای
دلیــل مــاندگاری ، هــر غــزل و ترانه ای
بخوان به لحن عاشقی ، دلم گرفته از غمی
غمــم ز دل نمی رود ، مگر به عاشقانه ای
بیا به خانه ی دلم ، که غرق بی پناهی ام
دلم پر از امید کن ، به جلوه ی شبانه ای
درون خلوت دلم ، ببین جوان و پر تپش
میان سینه می وزد ، طنین عاشقانه ای
طلـوع کرده چشـم تو به ساحل نگاه من
و جلوه های مهر تو ، رسیده هر کرانه ای
شکفتـه شـد گل وفا ، به شوره زار باورم
و بذر مهـر در دلــم ، دوباره زد جوانه ای
شکوه رقـص واژه را ، درون دفترم ببین
تو در غزل نشسته ای ، عزیز جاودانه ای 》
ا.ت : چقدر قشنگه دوتامونم شعر دوستیما
کوک : صحیح
ا.ت : .....
- ۷.۰k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط