part 55
part 55
ات
عصر بود عمارت خیلی شلوغ بود داشتن عمارت رو تزئین میکردن منم رفتم اتاقم یه لباس خیلی خوشگل برداشتم و رفتم حموم دوش گرفتم لباسمو پوشیدم موهامو باز گذاشتم خودمو خیلی لایت آرایش کردم تویه اینه به خودم نگاه کردم با خودم گفتم
ات: اوففف آخه کجا ست هیچ وقت پیشم نبود ازجلویه اینه بلند شدم و به یه طرف در نگاه کردن جونکوک رو دیدم که به دیوار تیکه داده بود و دست به سینه وایستاده بود وقتی دیدم خنده به لبم اومد یه خندی کردم
جونکوک : چی شد چرا خندیدی
ات : هیچی
جونکوک به سمتم اومد و دستاشو دوره کمرم حلقه کردم و منو به خودش نزدیک کرد
ات : ولم کن جونکوک
جونکوک : اگه نکنم چی
ات: جونکوک دیگه داری عصبانیم میکنی
جونگوگ : اگه عصبانی بشی چی
ات: میخواهی کتکت بزنم
جونکوک : میخواهی بوست کنم
ات : نه نمیخواهم
جونکوک : چرا میخواهی
صورتش رو نزدیک صورتمون کرد و لباشوگذاشتم رویه لبام
بعد از چند مین از هم جدا شدیم برای اینکه از دستش فرار کنم بهش گفتم
جونکوک برو لباسها تو عوض کن مهمونا میان
جونکوک : اما
ات : اما اگر نداریم زود باش
جونکوک : باشه
بعد از عوض کردنه لباس هاش به جونکوک نگاه کردم خیلی خوشتیپ شده بود
جونکوک : بیا بریم
دسته جونکوکو رو گرفتم و رفتیم سالون سالون خیلی خوشگل شده بود همون دقیقه مینسو اومد
مینسو : وای چقدر خوشگل شدین مخصوصا ات
با این حرفش بیشتر حرص خوردم
جونکوک : پس من چی
مینسو : داداش تو خیلی خوشتیپ شدی
جونکوک : تولدت مبارک
نزدیک مینسو شدم و بغلش کرد
مینسو هم بغلش کرد
مینسو : ممنونم
جونکوک روبه من کرد و گفت
جونکوک : بریم به مهمونا سلام کنیم
ات : باشه
سمته مهمونا رفتیم و جونکوک منو به همه معرفی کرد
مینسو
ایشش اصلا دلم نمیخواد این دختره تویه جشن تولدم باشه نمیزارم امشب تویه تولدم باشه
ات: جونکوک من میرم آب میخورم
جونکوک: باشه خوشگلم
ات
رفتم از یه گارسون آب گرفتم و خوردم داشتم میرفتم پیشه جونکوک مینسو اومد پیشم
اسلاید 2 لباس ات
اسلاید 3 کفشای ات
ادامه دارد ^^^^^^^
ات
عصر بود عمارت خیلی شلوغ بود داشتن عمارت رو تزئین میکردن منم رفتم اتاقم یه لباس خیلی خوشگل برداشتم و رفتم حموم دوش گرفتم لباسمو پوشیدم موهامو باز گذاشتم خودمو خیلی لایت آرایش کردم تویه اینه به خودم نگاه کردم با خودم گفتم
ات: اوففف آخه کجا ست هیچ وقت پیشم نبود ازجلویه اینه بلند شدم و به یه طرف در نگاه کردن جونکوک رو دیدم که به دیوار تیکه داده بود و دست به سینه وایستاده بود وقتی دیدم خنده به لبم اومد یه خندی کردم
جونکوک : چی شد چرا خندیدی
ات : هیچی
جونکوک به سمتم اومد و دستاشو دوره کمرم حلقه کردم و منو به خودش نزدیک کرد
ات : ولم کن جونکوک
جونکوک : اگه نکنم چی
ات: جونکوک دیگه داری عصبانیم میکنی
جونگوگ : اگه عصبانی بشی چی
ات: میخواهی کتکت بزنم
جونکوک : میخواهی بوست کنم
ات : نه نمیخواهم
جونکوک : چرا میخواهی
صورتش رو نزدیک صورتمون کرد و لباشوگذاشتم رویه لبام
بعد از چند مین از هم جدا شدیم برای اینکه از دستش فرار کنم بهش گفتم
جونکوک برو لباسها تو عوض کن مهمونا میان
جونکوک : اما
ات : اما اگر نداریم زود باش
جونکوک : باشه
بعد از عوض کردنه لباس هاش به جونکوک نگاه کردم خیلی خوشتیپ شده بود
جونکوک : بیا بریم
دسته جونکوکو رو گرفتم و رفتیم سالون سالون خیلی خوشگل شده بود همون دقیقه مینسو اومد
مینسو : وای چقدر خوشگل شدین مخصوصا ات
با این حرفش بیشتر حرص خوردم
جونکوک : پس من چی
مینسو : داداش تو خیلی خوشتیپ شدی
جونکوک : تولدت مبارک
نزدیک مینسو شدم و بغلش کرد
مینسو هم بغلش کرد
مینسو : ممنونم
جونکوک روبه من کرد و گفت
جونکوک : بریم به مهمونا سلام کنیم
ات : باشه
سمته مهمونا رفتیم و جونکوک منو به همه معرفی کرد
مینسو
ایشش اصلا دلم نمیخواد این دختره تویه جشن تولدم باشه نمیزارم امشب تویه تولدم باشه
ات: جونکوک من میرم آب میخورم
جونکوک: باشه خوشگلم
ات
رفتم از یه گارسون آب گرفتم و خوردم داشتم میرفتم پیشه جونکوک مینسو اومد پیشم
اسلاید 2 لباس ات
اسلاید 3 کفشای ات
ادامه دارد ^^^^^^^
۷.۶k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.