part 56
part 56
مینسو: زن داداش میشه انباری رو به گارسونا نشون بدی آخه همه چی اونجاست
ات: باشه من میرم
یه گارسونو با خودم بردم و رفتیم انباری انباری رو به گارسون نشون دادم گارسون از انباری رفت بیرون من خواستم از انباری برم بیرون اما دره بسته بود چند فعه دستگیره درو پایین و بالا کشیدم اما در باز نمیشد هرچی در زدم اما کسی درو باز نمیکرد اوففف الان چیکار کنم جشن شروع شده اما من اینجام
جونکوک
خیلی وقته که ات رفته اما هنوز نیومده با چشمام دنبالش می گشتم اما پیداش نکردم رفتم از مینسو پرسیدم
مینسو : نه داداش من ندیدمش زن داداش کجاست الان کیکو میارن من میخوام کیکو بیرم جونکوک: نمیدونم برم از مادر بپرسم
رفتم از مادر پرسیدم اما اونم نمیدونست که ات کجا رفته
ات کجا رفتی
ات
کسی نیست جونکوک (با داد )
داشتم در میزدم اما کسی درو باز نمیکرد
جونکوک
مینسو کیکیو برید اما خبری از ات نبود
بهش زنگ زدم اما گوشیش تویه اتاقمون بود رفتم اونجا اما اونجا هم نبود داشتم میرفتم سالون با صدای که از پایین سالون می اومو سره جام وایستادم یعنی صدای چیه داشتم میرفتم ببینم که صدای چیه اما مینسو مانع ام شد
مینسو: داداش داداش بیا بریم قراره کادو ها رو باز کنم بیا بریم
جونکوک: اما از اونجا صدا میاد
مینسو: حتما صدای گارسون هاست بیا بریم
جونکوک
مینسو دستمو گرفت رفتیم سالون
ات
دست از در زدن برداشتم نشستم رویه زمین دور و بره انباری رو نگاهی انداختم فضای تنگی بود خیلی هم تاریک بود منم از تاریکی میترسم چشمامو بستم و فقط می گفتم جونکوک میاد جونکوک میاد
ادامه دارد ^^^^^^^
مینسو: زن داداش میشه انباری رو به گارسونا نشون بدی آخه همه چی اونجاست
ات: باشه من میرم
یه گارسونو با خودم بردم و رفتیم انباری انباری رو به گارسون نشون دادم گارسون از انباری رفت بیرون من خواستم از انباری برم بیرون اما دره بسته بود چند فعه دستگیره درو پایین و بالا کشیدم اما در باز نمیشد هرچی در زدم اما کسی درو باز نمیکرد اوففف الان چیکار کنم جشن شروع شده اما من اینجام
جونکوک
خیلی وقته که ات رفته اما هنوز نیومده با چشمام دنبالش می گشتم اما پیداش نکردم رفتم از مینسو پرسیدم
مینسو : نه داداش من ندیدمش زن داداش کجاست الان کیکو میارن من میخوام کیکو بیرم جونکوک: نمیدونم برم از مادر بپرسم
رفتم از مادر پرسیدم اما اونم نمیدونست که ات کجا رفته
ات کجا رفتی
ات
کسی نیست جونکوک (با داد )
داشتم در میزدم اما کسی درو باز نمیکرد
جونکوک
مینسو کیکیو برید اما خبری از ات نبود
بهش زنگ زدم اما گوشیش تویه اتاقمون بود رفتم اونجا اما اونجا هم نبود داشتم میرفتم سالون با صدای که از پایین سالون می اومو سره جام وایستادم یعنی صدای چیه داشتم میرفتم ببینم که صدای چیه اما مینسو مانع ام شد
مینسو: داداش داداش بیا بریم قراره کادو ها رو باز کنم بیا بریم
جونکوک: اما از اونجا صدا میاد
مینسو: حتما صدای گارسون هاست بیا بریم
جونکوک
مینسو دستمو گرفت رفتیم سالون
ات
دست از در زدن برداشتم نشستم رویه زمین دور و بره انباری رو نگاهی انداختم فضای تنگی بود خیلی هم تاریک بود منم از تاریکی میترسم چشمامو بستم و فقط می گفتم جونکوک میاد جونکوک میاد
ادامه دارد ^^^^^^^
۵.۰k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.