⭐ پارت۴۴/کما⭐
بابا:اره دخترم فکر نکنم الکی باشه
+از وسط سالن حرکت کردیم .طبق چیزی که فکرشو میکردم نگاه ها روی ما به خصوص منو و تهیونگ بود.صدای دو دو مردم رو میشنفتم که راجبمون حرف میزنن.
>دختره رو نگاه چقدر جیگره من میخوامش
>فکر کنم شوهر ایندمو همین الان دیدم
>خفه شو بابا میدونی اصلا کی هستن؟
>خانواده کیم همیشه با شکوه بوده دخترشونم که بیشتر سر افرازشون کرده میدونی چند بار با چند تا شرکت معامله کرده و همش نتیجش یه سود کن ه بوده؟
>اگه پسرشون نبود اینقدر موفق نمیشدن
>شنیدم پسره اعصاب ندارم و دختره مذاکره میکنه
+هوفف خسته نمیشن از بس راجبمون زر میزنن؟
چشم به می یونگ افتاد و اخمام دوباره تو هم رفت.این دختره چقدر هرزست که فقط نیم متر پارچه پوشیده؟از زیر چشم به تهیونگ نگاه کردم که ببینم داره نگاش میکنه یا نه که در کمال تعجب دیدم داره به من نگاه میکنه
تهیونگ:چیشد؟از الان حسودیت شروع شد خانومم؟
آت:حسودی کیلو چنده؟
...
+الان باید چه واکنشی نشون میدادم؟چه واکنشی به میونگی که خودشو انداخته بغل تهیونگ و داره با عشوه باهاش حرف میزنه؟میخواستم اونقدر بزنمش که جون بده ولی حیف ..من الان یه خانوم با نذاکت هستم که نباید کار خطایی بکنم.
چشمم به هانول افتاد.اون منشی و البته بهترین دوستم تو شرکت بود.رفتم سمتش و سلام کردم که با دیدن من جا خورد
هانول:آت خودتی؟همین الان پسرا داشتن راجب پروانه قرمز صحبت میکردم نگو تویی
آت:خجالتم نده یه ویسکی بگیر بیار واسم
هانول:اوکی منتظر باش
+تکیه دادم با ستون و چشم دوختن به هانول که رفت از قسمت بار واسم نوشیدنی مد نظرم و بیاره.چشمو ازش گرفتم و باهاش دنبال تهیونگ گشتم که با دیدنش اون حس دیوونگی اومد سراغم و با عصبانیت زل زدم به تهیونگ،و میونگی که داشتم باهم میرقصیدن .همون لحظه هاتول اومد و با نگرانی لب زد
هانول:چته؟چیشد؟
+حتی ازشون چشم برداشتم و همون طوری ویسکی رو از دستش چنگ زدم و یه قلوپ خوردم.حس کردم خون به مغزم رسید و بالاخره لب زدم
آت:یادته گفتم با برادر ناتیم،اقای کیم تو رابطم؟
هانول:آره یادمه مگه چیشده؟
آت:ببین الان داره با چه هرزه ای میرقصه
هانول:آت فداتشم بیخیالشون احتمالا عمت از آقای کیم خواسته که با دخترش برقصه
آت:میدونی اومدنی چی بهم گفت؟گفت حتی نزدیکم نمیشم نگران نباش
+همون طوری که داشتم از عصبانیت جر میخوردم متوجه یه مرد کنارم شدم
مرد:ببخشید خانوم محترم؟افتخار رقص میدین؟
+و این هانول بود که زیر گوشم پچ میزد نه این کارو نکن الان عصبی هستی تهیونگ ببینه دیوونه میشه،ولی گوشم بدهکار نبود
آت:باعث افتخاره آقای محترم
چطور بود؟🥹💗
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.