پارتکما
⭐پارت۴۲/کما⭐
بابا:تهیونگ رفتی حموم؟
تهیونگ:بابا من دیروز حموم بودم
بابا:آت تو چی؟
آت:من بیمارستان بودم نرفتم میرم میام
بابا:نگران نباش هنوز سه ساعت مونده
آت:اوکی پنج دقیقه ای میام بیرون
رفتم حموم و لباسمو از تنم کندم .برخورد قطرات آب با بدنم حس خوبی بهم میداد.از الان لباسی که قراره بپوشم رو انتخاب کردم و میدونم که همه چشما قراره رو من باشه.حیح حیح حیح
بعد از اینکه خودمو کامل شستم،حوله رو پیچیدم دو تنم و اومدم بیرون پاها و تقریبا سینه به بالام برهنه بود و بدن سفیدم بد جوری تو چشم بود حوله تن پوشم تو لباس شویی بود و مجبور بودم اینو بپیچم.
...
-دیگه آماده بودم کت و شلوار جدیدمو پوشیدم و کفش هامو هم پوشیدم.موهامو هم حالت دادم و ساعت موچیمو بستم وکار و با یه ادکلن تموم کردم.بعد از قربون صدقه رفتن دور خودم جلو اینه،از جذابیتم دل کندم و در اتاقو باز کردم که بیام بیرون که با دیدن آت که انگار تازه از حموم اومده بود بیرون و بدن سفیدش بد جوری میزد تو چشم غریدم:
تهیونگ: میخوای دیوونم کنی کار بدم دستت؟یدونه بچه بندازم تو دامنت خوبه؟
آت:خفه شو الان یکی میشنوه
-خیلی با احتیاط و آروم به سمتش قدم برداشتم و چسبوندمش به دیوار. اتاق بابا و مامان طبقه پایین بود و مال ما طبقه بالا.پس زیاد از او رفتن مون نگران نبودم.
آت:تهیونگ تورو قران بزار برم دیر شد
تهیونگ:تازه گیرت آوردم بزارم بری؟
-خم شدم خیلی نیم وجبی بود باید خم میشدم تا میتونستم ببوسمش.سرمو کج کردم که راحت بتونم کارو انجام بدم و چشمامو بستم و سرمو بردم نزدیک ولی با احساس جای خالیه آت چشامو باز کردم و آت اون سر راهرو دیدم که زبونشو آورده بود بیرون
آت:اگه گذاشتم ماچم کنی کور خوندی
-فکردکردم دستم خونی شد از شدت محکم بودن ضربم روی دیوار
تهیونگ:پرید
...
اول از همه آرایش کردم .یه آرایشی که زیاد منو از آت بودنم تغییر نده . پوستم صاف و سفید بود پس نخواستم با کرم زیاد خرابش کنم و بیشتر رو رژ لب و چشمام کار کردم.
بعد از آرایشم درگیر موهام شدم.ولی کارشون زیاد طول نکشید چون بازشون گذاشتم .موهام حالت دارن ولی یکم با شونه مرتبشون کردم و تو همون حالت،حالت دار گذاشتم بمونه.
لباش قرمزمو که عاشقش بودم و از تو کمدم بیرون آوردم و مشغول پوشیدنش شدم.گوشواره هام ،گردنبند و انگشترم با یه دستبند ساده اما شیک پوشیدم و ساعت سیاهم که با چشام و موهام و کفشام ست شده بود رو بستم و ناخونامو هم همون طرحی که دوسش داشتم درست کردم و ادکلن تلخمو هم زدم و بالاخره با یه لبخند رضایت بخش از جلو آینه اومدم اینور.
تهیونگ:مامان؟مامان؟!بیا ببین این غریبه کیه از اتاق آت اومد بیرون؟
اسلاید بعدی استایل تهیونگ و آت❤️🖤
بابا:تهیونگ رفتی حموم؟
تهیونگ:بابا من دیروز حموم بودم
بابا:آت تو چی؟
آت:من بیمارستان بودم نرفتم میرم میام
بابا:نگران نباش هنوز سه ساعت مونده
آت:اوکی پنج دقیقه ای میام بیرون
رفتم حموم و لباسمو از تنم کندم .برخورد قطرات آب با بدنم حس خوبی بهم میداد.از الان لباسی که قراره بپوشم رو انتخاب کردم و میدونم که همه چشما قراره رو من باشه.حیح حیح حیح
بعد از اینکه خودمو کامل شستم،حوله رو پیچیدم دو تنم و اومدم بیرون پاها و تقریبا سینه به بالام برهنه بود و بدن سفیدم بد جوری تو چشم بود حوله تن پوشم تو لباس شویی بود و مجبور بودم اینو بپیچم.
...
-دیگه آماده بودم کت و شلوار جدیدمو پوشیدم و کفش هامو هم پوشیدم.موهامو هم حالت دادم و ساعت موچیمو بستم وکار و با یه ادکلن تموم کردم.بعد از قربون صدقه رفتن دور خودم جلو اینه،از جذابیتم دل کندم و در اتاقو باز کردم که بیام بیرون که با دیدن آت که انگار تازه از حموم اومده بود بیرون و بدن سفیدش بد جوری میزد تو چشم غریدم:
تهیونگ: میخوای دیوونم کنی کار بدم دستت؟یدونه بچه بندازم تو دامنت خوبه؟
آت:خفه شو الان یکی میشنوه
-خیلی با احتیاط و آروم به سمتش قدم برداشتم و چسبوندمش به دیوار. اتاق بابا و مامان طبقه پایین بود و مال ما طبقه بالا.پس زیاد از او رفتن مون نگران نبودم.
آت:تهیونگ تورو قران بزار برم دیر شد
تهیونگ:تازه گیرت آوردم بزارم بری؟
-خم شدم خیلی نیم وجبی بود باید خم میشدم تا میتونستم ببوسمش.سرمو کج کردم که راحت بتونم کارو انجام بدم و چشمامو بستم و سرمو بردم نزدیک ولی با احساس جای خالیه آت چشامو باز کردم و آت اون سر راهرو دیدم که زبونشو آورده بود بیرون
آت:اگه گذاشتم ماچم کنی کور خوندی
-فکردکردم دستم خونی شد از شدت محکم بودن ضربم روی دیوار
تهیونگ:پرید
...
اول از همه آرایش کردم .یه آرایشی که زیاد منو از آت بودنم تغییر نده . پوستم صاف و سفید بود پس نخواستم با کرم زیاد خرابش کنم و بیشتر رو رژ لب و چشمام کار کردم.
بعد از آرایشم درگیر موهام شدم.ولی کارشون زیاد طول نکشید چون بازشون گذاشتم .موهام حالت دارن ولی یکم با شونه مرتبشون کردم و تو همون حالت،حالت دار گذاشتم بمونه.
لباش قرمزمو که عاشقش بودم و از تو کمدم بیرون آوردم و مشغول پوشیدنش شدم.گوشواره هام ،گردنبند و انگشترم با یه دستبند ساده اما شیک پوشیدم و ساعت سیاهم که با چشام و موهام و کفشام ست شده بود رو بستم و ناخونامو هم همون طرحی که دوسش داشتم درست کردم و ادکلن تلخمو هم زدم و بالاخره با یه لبخند رضایت بخش از جلو آینه اومدم اینور.
تهیونگ:مامان؟مامان؟!بیا ببین این غریبه کیه از اتاق آت اومد بیرون؟
اسلاید بعدی استایل تهیونگ و آت❤️🖤
- ۳.۷k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط