⭐ پارت۴۶/کما⭐
⭐پارت۴۶/کما⭐
لابد به اونم گفتی که خیلی دوسش داریو خیلی وقته میخوای بهش اعتراف کنی و فدات شم کلی حرفای رنگا رنگ دیگه نه؟برو پیش اون می یونگ خراب.برو دیگه نمیری؟
تهیونگ:آت به خدا فقط تو توی قلبمی و بس.جز تو چشم کسی رو نمی‌بینه چرا نمیفهمی؟
آت:الکی واسم داستان نباف.میفهمم بیشتر باهاش حال میکنی.هر کس دیگه ای هم بود بیشتر باهاش حال میکرد چون من هرزه نیستم ولی انگار تو دنبال هرزه هایی
با جمله اخرم،گرمی چک تهیونگ رو روی حس کردم.تاحالا تو این ۱۳ سال از هیچ یک از اعضای خانواده سیلی نخورده بودم.صورتم گژ گژ میکرد و چند لحظه بعد متوجه پاره شدن گوشه ی لبم شدم و شوری خون رو به وضوح حس میکردم. ولی خودمم از .اکنش خودم جا خوردم.
به جای گریه و زاری،تلخندی روی لبم نشست و با انگشت شستم همون طور که دستام کنارم قفل بود،پاک کردم و چشممو دوختم به خون توی دستم و بعد به ظاهر پشیمون و نگران تهیونگ و لب زدم:
آت:من چیزیم نی مشکلی نیست برو به عشق جدیدت برش به عشقی که بخاطرش منو به این روز انداختی..فقط موقع رفتن درو پشت سرت ببند تا هر کی رد شد نگه ببین دختره بدبختو دوست پسرش به خاطر یه هرزه ی دیگه روش دست بلند کرده
خیلی با کنایه حرف زدم طوری که میدونستم متوجه حال بدم میشه.
با بغض اومد و نشست کنارم و دستاشو دور صورتم قاب کرد و با گریه لب زد:
تهیونگ:آت به خدا نمی‌خواستم این طوری بشه .من..من واقعا معذرت می‌خوام
آت:دست به من نزن عوضی
جونگ کوک:کجایی پس یه ساعتها دبا...
انگار با دیدن لب خونیم و اشکای که آروم رو صورت می‌چکید و بعد روی لبم میمرد حرفشو خورد و با تن صدای وحشتناکی دست به یقه تهیونگ شد
جونگ کوک:چه گوهی خوردی عوضی؟دست رو ضعیف تر از خودت بلند میکنی ؟زورت به این بدبخت رسید بی شرففف؟
اونقدر با مشت روی صورت تهیونگ زد که اونم مثل من لبش و بینیش خونی شد و گونش کبود شد
تهیونگ:کوک حرف دیگه ای نزن و منو ببر خونه
اول از همه اومد سمتم و حالمو پرسید و بعد از اینکه گفتم خوبم به دستام اشاره کردم که دستامو باز کرد
کوک:میخوای برسونمت؟
آت:نه ممنون خودم یکم بعد میرم
بعدش بدون توجه به تهیونگ از کنارش رد شد و اونم با حال بعد دنبالش رفت و قبل از اینکه از اتاق بره بیرون با مخاطبی که من بودم لب زد:
تهیونگ:با مامان و بابا برگرد خونه و مواظب خودت باش. تو خونه باهم حرف میزنیم.
....
_توی ماشین بودیم که کوک دوباره با عصبانیت داد زد
جونگ کوک: آخه بی شرف خجالت نمی‌کشی دست روی آتی که هیچکی قدر اون پاک نیست و هیچکی قدر اون عاشقت نیست بلند میکنی؟
نظرتون؟؟؟؟؟؟؟؟🥲🔪
لابد به اونم گفتی که خیلی دوسش داریو خیلی وقته میخوای بهش اعتراف کنی و فدات شم کلی حرفای رنگا رنگ دیگه نه؟برو پیش اون می یونگ خراب.برو دیگه نمیری؟
تهیونگ:آت به خدا فقط تو توی قلبمی و بس.جز تو چشم کسی رو نمی‌بینه چرا نمیفهمی؟
آت:الکی واسم داستان نباف.میفهمم بیشتر باهاش حال میکنی.هر کس دیگه ای هم بود بیشتر باهاش حال میکرد چون من هرزه نیستم ولی انگار تو دنبال هرزه هایی
با جمله اخرم،گرمی چک تهیونگ رو روی حس کردم.تاحالا تو این ۱۳ سال از هیچ یک از اعضای خانواده سیلی نخورده بودم.صورتم گژ گژ میکرد و چند لحظه بعد متوجه پاره شدن گوشه ی لبم شدم و شوری خون رو به وضوح حس میکردم. ولی خودمم از .اکنش خودم جا خوردم.
به جای گریه و زاری،تلخندی روی لبم نشست و با انگشت شستم همون طور که دستام کنارم قفل بود،پاک کردم و چشممو دوختم به خون توی دستم و بعد به ظاهر پشیمون و نگران تهیونگ و لب زدم:
آت:من چیزیم نی مشکلی نیست برو به عشق جدیدت برش به عشقی که بخاطرش منو به این روز انداختی..فقط موقع رفتن درو پشت سرت ببند تا هر کی رد شد نگه ببین دختره بدبختو دوست پسرش به خاطر یه هرزه ی دیگه روش دست بلند کرده
خیلی با کنایه حرف زدم طوری که میدونستم متوجه حال بدم میشه.
با بغض اومد و نشست کنارم و دستاشو دور صورتم قاب کرد و با گریه لب زد:
تهیونگ:آت به خدا نمی‌خواستم این طوری بشه .من..من واقعا معذرت می‌خوام
آت:دست به من نزن عوضی
جونگ کوک:کجایی پس یه ساعتها دبا...
انگار با دیدن لب خونیم و اشکای که آروم رو صورت می‌چکید و بعد روی لبم میمرد حرفشو خورد و با تن صدای وحشتناکی دست به یقه تهیونگ شد
جونگ کوک:چه گوهی خوردی عوضی؟دست رو ضعیف تر از خودت بلند میکنی ؟زورت به این بدبخت رسید بی شرففف؟
اونقدر با مشت روی صورت تهیونگ زد که اونم مثل من لبش و بینیش خونی شد و گونش کبود شد
تهیونگ:کوک حرف دیگه ای نزن و منو ببر خونه
اول از همه اومد سمتم و حالمو پرسید و بعد از اینکه گفتم خوبم به دستام اشاره کردم که دستامو باز کرد
کوک:میخوای برسونمت؟
آت:نه ممنون خودم یکم بعد میرم
بعدش بدون توجه به تهیونگ از کنارش رد شد و اونم با حال بعد دنبالش رفت و قبل از اینکه از اتاق بره بیرون با مخاطبی که من بودم لب زد:
تهیونگ:با مامان و بابا برگرد خونه و مواظب خودت باش. تو خونه باهم حرف میزنیم.
....
_توی ماشین بودیم که کوک دوباره با عصبانیت داد زد
جونگ کوک: آخه بی شرف خجالت نمی‌کشی دست روی آتی که هیچکی قدر اون پاک نیست و هیچکی قدر اون عاشقت نیست بلند میکنی؟
نظرتون؟؟؟؟؟؟؟؟🥲🔪
۳.۰k
۰۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.