فیک
#فیک
#نوازش_باد
Part¹³
نشسته بودم رو تخت و داشتم با دستام ور میرفتم ک در باز شدو نامجون اومد تو
^ا/ت؟
+جونم
^ا/ت من باورم نمیشه ک داداشم جلوی چشمات بهت خیانت کرده من من واقعا متاسفم
لبخند تلخی زدم و گفتم
+تسخیر تو نیست.ولی فک کنم جیمین نمیتونه منو ببخشه
^ا/ت جیمینم گفت نابودش کردی چی کار کردی مگه؟
چی جیمین من نابود شده؟به خاطر من؟
^نکنه به خاطر..
نگاهش کردم و با چشمام فهموندم ک درست فکر کرده
^ا/ت راستشو بگم بهت دیگه نمیتونم نگم
میدونستم اینقد دل نامجون پاک هست ک هیچی رو نتونه نگه داره تو دلش
+بگو
^ا/ت من همه چی رو میدونم از همه چیز خبر داشتم
سوالی نگاهش کردم یعنی چی از چی خبر داره؟
^خب وایسا تا توضیح بدم چرا اینطورینگاه نکن، ببین من از همون اول ک تو جیمینو ول کردی خبر دارم و تا الان از همه ی شکنجه هاش
ا/ت اون موقع ک گفت چی کار کردی باهاش اونم به خاطر کی منم دلم میخاست نابود شی ولی وقتی شکنجه های جیمینو شنیدم و فهمیدم چی کار کرده باهات دیگه نمیخواستم بلایی سرت بیاد
ا/ت وقتی تو اونکارو باهاش کردی جیمین ۲ سال تیمارستان بستری شد
چی؟جی.. جیمین؟من نمیتونمخودمو ببخشم دیگه نمیتونم
+اما نامجون من باید میرفتم
^چرا باید میرفتی؟ا/ت اون تورو میپرستید!
+نمیتونم بگم
^ا/ت!
+میشه تنهام بذاری؟
^نه
+لطفا(با گریه)
^باشه باشه فقط گریه نکنیا
+باشه قول
وقتی ک رفت پامو بغل کردمو شروع کردم به گریه ک یهو
#نوازش_باد
Part¹³
نشسته بودم رو تخت و داشتم با دستام ور میرفتم ک در باز شدو نامجون اومد تو
^ا/ت؟
+جونم
^ا/ت من باورم نمیشه ک داداشم جلوی چشمات بهت خیانت کرده من من واقعا متاسفم
لبخند تلخی زدم و گفتم
+تسخیر تو نیست.ولی فک کنم جیمین نمیتونه منو ببخشه
^ا/ت جیمینم گفت نابودش کردی چی کار کردی مگه؟
چی جیمین من نابود شده؟به خاطر من؟
^نکنه به خاطر..
نگاهش کردم و با چشمام فهموندم ک درست فکر کرده
^ا/ت راستشو بگم بهت دیگه نمیتونم نگم
میدونستم اینقد دل نامجون پاک هست ک هیچی رو نتونه نگه داره تو دلش
+بگو
^ا/ت من همه چی رو میدونم از همه چیز خبر داشتم
سوالی نگاهش کردم یعنی چی از چی خبر داره؟
^خب وایسا تا توضیح بدم چرا اینطورینگاه نکن، ببین من از همون اول ک تو جیمینو ول کردی خبر دارم و تا الان از همه ی شکنجه هاش
ا/ت اون موقع ک گفت چی کار کردی باهاش اونم به خاطر کی منم دلم میخاست نابود شی ولی وقتی شکنجه های جیمینو شنیدم و فهمیدم چی کار کرده باهات دیگه نمیخواستم بلایی سرت بیاد
ا/ت وقتی تو اونکارو باهاش کردی جیمین ۲ سال تیمارستان بستری شد
چی؟جی.. جیمین؟من نمیتونمخودمو ببخشم دیگه نمیتونم
+اما نامجون من باید میرفتم
^چرا باید میرفتی؟ا/ت اون تورو میپرستید!
+نمیتونم بگم
^ا/ت!
+میشه تنهام بذاری؟
^نه
+لطفا(با گریه)
^باشه باشه فقط گریه نکنیا
+باشه قول
وقتی ک رفت پامو بغل کردمو شروع کردم به گریه ک یهو
- ۲۰.۱k
- ۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط