عشقرویایی

#عشق_رویایی

Part: 2

که یهو تهیونگ زد گوشی برداشتم
>>>>>>>>>>>>>><<<<<<<<<<

تهیونگ: سلام مشتی [داد]

کوک : سلام ک.ص....[عصبی]

تهیونگ: حرو... چرا فوش میدی [خنده]

کوک : دوس دارم کی.... خورشی[عصبی]

تهیونگ: داداش آروم تر گایی..مارو.[عصبی]

کوک: تو هم باید با من بیای[عصبی]

تهیونگ: کجا[تعجب]

کوک : خونه بابات برا جمعه شب .. اسکل سر قرار معامله دیگه[عصبی]

تهیونگ: ک.ص.... کم‌ فوش بده بچه بغلمه[خنده]

کوک‌: سلامتی که بچه زاییدی[خنده]

تهیونگ : به وقت گل نی... ساعت چند بیام دنبالت [خنده]

کوک‌: ۱۰ دقیقه دیگه جلو در باش

تهیونگ: حل داداش خدافظ

< پایان مکالمه تهیونگ جونگکوک >

>>>>>>>>>>>><<<<<<<<<<<<<

ویو ا.ت:

رفتم حموم یک دوش ۲۰ مین گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم حالت دادم رفتم لباس پوشیدم کمی آرایش کیوت کردم رفتم پایین بادیگارد ها منو رسوندن سر قرار

>>>>>>>>>>>>><<<<<<<<<<<

رسیدم سر قرار. یه بار بود نکنه اشتباه اومدم نه بیخیال رفتم تو بوی الکل سیگار همجا رو پر کرد بود حالم بهم خورد رفتم یک جا نشستم منتظر خاندان جئون بودم بعد ۱۰ مین دیگه نتونستم بوی سیگار الکل تحمل کنم رفتم بیرون یه باغچه بود نشستم اونجا گل هارو بو میکردم

>>>>>>>>>>>><<<<<<<<<<<

ویو کوک :

رفتم تو بار خبری از جانشین نبود یهو دختری کنار باغچه دیدم که....
دیدگاه ها (۲)

#عشق_رویایی Part: 3ویو کوک : که چهرش آشنا به نظر میومد رفتم ...

#one_sided_loveپارت : ۲ویو ا.ت که یهو یکی وارد کلاس شد همه ش...

#عشق_رویایی Part: 1ویو ا.ت:با صدای آلار گوشیم بیدار شدم یه ک...

خدایی آنقدر رمانم خوبه که انقدر ویو خورده ولی لایک ندارهه🤌🏻🤦...

پسر کوچولوی من

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط