بازمانده

بازمانده
ادامه پارت ۱۱


تقریبا بیشتری از ضروریات‌های‌مون تکمیل شده بود ولی چیزی که کمبودش حس میشد ن.وار بهداشتی بود، که لازمم میشد، و فقط میشد چند ماهِ رو باهاشون سپری کرد که یعنی بعدا نیازم بود.....
روز‌ها پی‌هم در گذر بودند، ماها گذشته بود، از زندگی کردن‌مون در آشوب و هرجُ‌مرج، زمستان سرد گذشته بود و جاش رو به بهار سبز و پُر از شکوفه داده بود، دیگه به این زندگی عادت کرده بودیم، کشتن زامبی‌ها، جستجو هرروزه برای پیدا کردن چیزی برای خوردن و پوشیدن، روال زندگی تکراری شده بود هرروز فقط کار دیروز رو تکرار می‌کردیم.
مدتی قبل فکر می‌کردیم ما تنها انسان‌های بازمانده هستیم ولی با دیدن انسان‌های که تو این هرجُ‌مرج خود را از دست داده بودند و گروه‌های کوچک و بزرگی که تو شهر پرسه می‌زدند و از هر فرصت برای گروگان گیری استفاده می‌کردن، حتی شبیه به مرده‌ها تمایل به چشیدن خون بقیه داشتن و تما.یلات ج.نسی بیشتری، با وجود اونا الان می‌تونستیم دشوار‌تر نفس بکشیم و شبُ روز رو متوجه حضور‌شون باشیم، درگیری با اونا یعنی به آغوش گرفتن مرگ، پذيرفتن مرگ.
اونا سلاح داشتن و آدم، و ما فقط چاقو و شمشیر، و این چیزی نبود که ما بیتونیم با اونا بجنگیم.
فشار زندگی هرروز رو به افزون بود، انگار باید بپذیریم که جایی برای موندن نیست، هرروز مجبور به ترک خونه بودیم، امیدوار بودیم بیتونیم چیزی اون بیرون پیدا کنیم ولی سخت بود، الان ترس از مرد‌ها نداشتیم بلکه چیزی که باعث یخ زدن خون تو رگامون میشد دیدن غول‌ها آدم‌نما بود، آدم‌هایی که تو این آشوب خود را از دست داده بودند...
با یخ شدن یکباریه صورتم مجبور شدم چشمام رو باز کنم، برای لحظه‌ای جلو چشمام تار بود ولی بعد از چند ثانیه همه چیزی واضح‌تر شد.
سر به پایین از پا آویزان شده بودیم، شروع به تقلا کردم تا دستم رو از حلقه ریسمان دوری دستم بیرون بیارم ولی بی‌فایده بود.
کیم انگار قبل‌تر از من بیدار شده بود، چون داشت با مردی که انگار سردسته گروه بود حرف میزد، تُن صدا هردو طرف ملایم بود.
یوری:اینجا چیخبره!؟
تهیونگ صداش رو بلند‌تر کرد و جمله عجبی رو به زبون آورد:بله، ما باهمیم اون همسرمه.
مرد که مخاطب حرفایی کیم بود، بهم نگاه کرد و بعد با دست به سمت افرداش که مرد و زن‌های با ظاهر قوی بود اشاره کرد، یکی از اون مردا به‌سمت دستگاهی رفت.


غلط املایی بود معذرت 🤍💙
حمایتا به حداقل رسیده🥲
نمیدونم فیک رو چجوری بنویسم تا دوسش داشته باشین و حمایت کنین🙁😶

نظرتون رو حتما درمورد فیک، درمورد پارت‌های جدید بگین، و البته دوس دارم ایده‌ها و نظرات‌تون رو راجع به ادامه فیک رو ببينم پس لطفا لایک و کامنت رو یادتون نره❤
دیدگاه ها (۱۱)

بازمانده پارت ۱۲کیم بلند شد و کمک شد تا منم بلند شم، کنارم ...

بازمانده ادامه پارت۱۲تهیونگ:چیزی رو صورتمه؟نگاهی زودگذری اند...

بازمانده ادامه پارت ۱۱با نگرانی گفت و کنارم نشست، و باند پیچ...

بازمانده پارت ۱۱تهیونگ ویوچشمان خسته‌م رو باز کردم، سرم رو ب...

مانگا شیاطین خوب پارت ۱

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part⁵( ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط