زوال عشق💕 پارت نود و یک💕 مهدیه عسگری💕
#زوال_عشق💕 #پارت_نود_و_یک💕 #مهدیه_عسگری💕
نگاهی به خودم تو آینه انداختم....خیلی خوشگل شده بودم....سایه مشکی و خط چشم کلفت مشکی و موژه مصنوعی که موژهام پر تر و بیشتر کرده بود..
رژگونه کالباسی و رژ لب ملایم کالباسی..
موهامو هم خیلی خوشگل پشت سرم جمع کرده بود..لباس مشکی بلند مدل ماهی که از بغل چاک میخورد و کمی دنباله داشت...با صدای گوشیم به خودم اومدم و برش داشتم که دیدم اهوراست...قرار شد باهم بریم عقد..:الان میام اهورا..._باشه عزیزم منتظرم...پول و به آرایشگر دادم و یه مانتو بلند مشکی و شال مشکی روی لباسام پوشیدم...هه این جشن عقد برای من جشن نیست!!..مجلس عزاست...
رفتم بیرون که اهورا تکیه داده به ماشین و منتظر...با دیدن من سوتی زد و گفت:اوه له له چه خوشگل شدی مادمازل..تعظیمی کردم و با لبخند گفتم:اختیار دارین...ولی تو دلم داشتم خون گریه میکردم...برای از دست دادن عشقم..اونم برای همیشه..جشن عقدشون توی باغ بزرگ برگزار میشد..وقتی رسیدیم اهورا ماشین و پارک کرد و پیاده شدیم و بازوشو آورد جلو که با لبخند گرفتمش و باهم وارد شدیم...
دیدمشون...چقدر تو این کتوشلوار نوک مدادی خوشتیپ شده بود...چقدر به روژان سر بود..بازم داشت اشکم میومد پایین که جلوشو گرفتم...
رفتیم پیششون و تبریک گفتیم که اهورا با اخمای درهم و روژان با هزار جور عشوه جواب داد....
به نسرین جون و مریم هم تبریک گفتیم که خیلی غمگین جوابمونو دادن....تا موقع ای که عاقد بیاد اهورا کلی سرمو گرم کرد و خندوندم....
با اومدن عاقد انگار یه وزنه ی صد کیلویی به دلم وصل کردن....
نگاهی به خودم تو آینه انداختم....خیلی خوشگل شده بودم....سایه مشکی و خط چشم کلفت مشکی و موژه مصنوعی که موژهام پر تر و بیشتر کرده بود..
رژگونه کالباسی و رژ لب ملایم کالباسی..
موهامو هم خیلی خوشگل پشت سرم جمع کرده بود..لباس مشکی بلند مدل ماهی که از بغل چاک میخورد و کمی دنباله داشت...با صدای گوشیم به خودم اومدم و برش داشتم که دیدم اهوراست...قرار شد باهم بریم عقد..:الان میام اهورا..._باشه عزیزم منتظرم...پول و به آرایشگر دادم و یه مانتو بلند مشکی و شال مشکی روی لباسام پوشیدم...هه این جشن عقد برای من جشن نیست!!..مجلس عزاست...
رفتم بیرون که اهورا تکیه داده به ماشین و منتظر...با دیدن من سوتی زد و گفت:اوه له له چه خوشگل شدی مادمازل..تعظیمی کردم و با لبخند گفتم:اختیار دارین...ولی تو دلم داشتم خون گریه میکردم...برای از دست دادن عشقم..اونم برای همیشه..جشن عقدشون توی باغ بزرگ برگزار میشد..وقتی رسیدیم اهورا ماشین و پارک کرد و پیاده شدیم و بازوشو آورد جلو که با لبخند گرفتمش و باهم وارد شدیم...
دیدمشون...چقدر تو این کتوشلوار نوک مدادی خوشتیپ شده بود...چقدر به روژان سر بود..بازم داشت اشکم میومد پایین که جلوشو گرفتم...
رفتیم پیششون و تبریک گفتیم که اهورا با اخمای درهم و روژان با هزار جور عشوه جواب داد....
به نسرین جون و مریم هم تبریک گفتیم که خیلی غمگین جوابمونو دادن....تا موقع ای که عاقد بیاد اهورا کلی سرمو گرم کرد و خندوندم....
با اومدن عاقد انگار یه وزنه ی صد کیلویی به دلم وصل کردن....
۴.۵k
۲۴ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.