زوالعشق پارتنود مهدیهعسگری

#زوال_عشق🌺 #پارت_نود🌺 #مهدیه_عسگری🌺

با حال خرابی با تاکسی رفتم بام تهران....پول تاکسی و دادم و بی توجه به فریادش که میگفت خانوم بقیه کرایتون به راه افتادم.....

لبه بام ایستادم و بلند داد زدم: خداااااااااااااااااااا.......

انگار خالی نشدم که بلندتر داد زدم: خداااااااااااااااااااا خداااااااااااااااااااا خداااااااااااااااااااا.....

بلند زدم زیر گریه و زانوهام طاقت نیاوردن و خوردم زمین....

فقط دونفر اونجا بودن که با تعجب نگام میکردن.....بلند با گریه جیغ زدم:خدااااایا چرا تموووومش نمی کنییییی؟!.....تاااااا کی باید زجر بکشممممم؟!....این دوسال بسم نبودددددد؟!.....

حدود یکساعت فقط نشسته بودم اونجا و گریه میکردم و از خدا گلایه میکردم.....

دیگه خسته شدم که یه آژانس گرفتم و رفتم خونه.....تو راه خونه همش گریه میکردم که راننده با تعجب نگام میکرد....

با بیحالی از ماشین پیاده شدم و کرایه رو حساب کردم و به سمت خونه رفتم و کلید و درآوردم ولی خوب نمی تونستم درو باز کنم چون همش دستام میلرزید....

بالاخره موفق شدم درو باز کنم و با حال خرابی وارد شدم و در جواب اینکه مامان گفت چرا امروز انقدر زود اومدی گفتم مرخصی گرفتم میخوام تنها باشم.....

تا شب گریه و مویه کردم....ولی بعد با خودم فکر کردم تا کی قرار دست رو دست بزارم و غصه بخورم.....باید به بردیا ثابت کنم که من به این سادگی ها شکست نمی خورم....

یاده نسرین جون و مریم افتادم که امروز همش بهم زنگ میزدن و التماس میکردن و میگفتن راستشو به بردیا بگو هر دوتونو بدبخت نکنین....

ولی من گوشم بدهکار نبود اون دیگه انتخابش و کرده....دیگه منو نمیخواد...منم به انتخابش احترام میزارم....
دیدگاه ها (۲)

#زوال_عشق💕 #پارت_نود_و_یک💕 #مهدیه_عسگری💕 نگاهی به خودم تو ...

#زوال_عشق💓 #پارت_اخر💓 #مهدیه_عسگری💓 کلمه ی اول و نگفته تحم...

#زوال_عشق🌸 #پارت_هشتاد_و_نه🌸 #مهدیه_عسگری🌸 با عصبانیت از ج...

#زوال_عشق〰 ️💓 #پارت_هشتاد_و_هشت〰 ️💕 #مهدیه_عسگری💓 〰 ️«بردی...

شوهر دو روزه. پارت۵0

پارت 2. خیانت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط