• Wild rose cacbaret •
• Wild rose cacbaret •
#part16
#paniz
تا ساعت 6 داشتم تا خیابونم میچرخیدم در اینده چه در انتظارم بود تنهاایی بدون خاهر اره
همینم کم بود
پانید:اینکه چیزی نیس پانیذ خانم تازه داره شروع میشه اون موقع ها که میگفتم ابجی حس هیزی مردا بهت دست نمیده میگف عادت کردم الان که ارسلان اومد همه چی مهم شد جالبه دیگه دستی دستی داری تنها میشی
گوشیم برداشتم رفتم تو صفحه تماس های گوشیم
به کی زنگ میزدم من هوم اخه مگه کسیم داره من
اشکام ریخت
پانید:تنهایی پانیذ
انقدر گوشیم گشتم چشم خورد به شماره ی رضا زنگ میزدم که چی
ما کل روزو دعوا میکردیم حالا زنگ میزدم چی بشه
بگم دارم از تنهایی میمیرم بیا نجاتم بده من اونم کی من
منی که تو دعوا اصن کم نمی اوردم
گوشیم رو پرت کردم رو صندلی شاگرد و راه افتاد کلی استانبول و گشتم
شهر تو تاریکی فرو رفته بود دیگه سرکارمم نرفتم حوصله اشو نداشتم بخاطر همین یع تکسی که حالم خوش نی بر سرکان فرستادم
نمیتونسم برم خونه حالم گرفته میشد
گوشیم برداشتم هرکی رو میگشتم الان بیدار نبود ساعت 3 شب کی اخه بیداره
من دوستی ندارم به جز خاهر انقدر گریه کرده بودم
صدام گرفته بود میلرزید از حرف زدن
نمیدونم چی شد که به رضا زنگ زدم ثانیه نکشید که جواب داد
رضا:ببین کی زنگ زده به من چرا نیومدی کاباره هوم
داشت ازم چی میپرسید نگرانم بود یا مسخرم میکرد
پانیذ:حوصله اشو نداشتم
وقتی صدای گرفته ام شنید
رضا:کجااییی تو
پانید:با ماشینم تو خیابون
رضا:رز وحشی 3 نصفه شب بیرون چیکار میکنی با صدای گرفته هومم
چی میگفتم ؛ میگفتم دارم حسودی میکنم
پانیذ:بیداری
رضا:اره بیدارم کجایی
پانید:ادرس میدم بیا
رضا:باشع زود باش تک تنها رفتی بیرون چیکار تو اخه
لبخندی زدم و گوشی رو قطع کردم ادرس رو براش فرستادم سرم تکیه دادم به صندلی چشام بستم همینجوری اشکام میریختن دلم گرفته بود از تنهایی
و الان به کسی احتیاج داشتم تا بهم دلگرمی بده نمیدونم کارم درست بود یا نه ولی داشتم بهش اعتماد میکردم اونم اعتمادی که تو 3 روز بهش پیدا کرده بودم تقه ای به شیشه ی ماشین خورد که رضا بود ماشین رو باز کردم نشست تو ماشین
چشاش نگرانی بود ولی من فقط گریه میکردم دستام رو باز کردم و دور گردنش حلقه کردم بغلش کردم که هق هقام اوج گرف و شد
گریه هایی که بخاطر بی کسی بود من همیشه تنها بودم همیشه ترکم کرده بودن و زمین خورده بودم
رضاپشتم رو ماساژ میداد
رضا:هیشش گریه نکن رز وحشی اینجوری نکن بگو چیشده با هم حلش میکنیم خب
پانیذ:من تنهامم کسی رو ندارم که باهاش باشم یا دوستم باشه کسی منو دوست نداره ترکم میکنن همش همیشه ترک شدم (هق هق و گریع )....
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part16
#paniz
تا ساعت 6 داشتم تا خیابونم میچرخیدم در اینده چه در انتظارم بود تنهاایی بدون خاهر اره
همینم کم بود
پانید:اینکه چیزی نیس پانیذ خانم تازه داره شروع میشه اون موقع ها که میگفتم ابجی حس هیزی مردا بهت دست نمیده میگف عادت کردم الان که ارسلان اومد همه چی مهم شد جالبه دیگه دستی دستی داری تنها میشی
گوشیم برداشتم رفتم تو صفحه تماس های گوشیم
به کی زنگ میزدم من هوم اخه مگه کسیم داره من
اشکام ریخت
پانید:تنهایی پانیذ
انقدر گوشیم گشتم چشم خورد به شماره ی رضا زنگ میزدم که چی
ما کل روزو دعوا میکردیم حالا زنگ میزدم چی بشه
بگم دارم از تنهایی میمیرم بیا نجاتم بده من اونم کی من
منی که تو دعوا اصن کم نمی اوردم
گوشیم رو پرت کردم رو صندلی شاگرد و راه افتاد کلی استانبول و گشتم
شهر تو تاریکی فرو رفته بود دیگه سرکارمم نرفتم حوصله اشو نداشتم بخاطر همین یع تکسی که حالم خوش نی بر سرکان فرستادم
نمیتونسم برم خونه حالم گرفته میشد
گوشیم برداشتم هرکی رو میگشتم الان بیدار نبود ساعت 3 شب کی اخه بیداره
من دوستی ندارم به جز خاهر انقدر گریه کرده بودم
صدام گرفته بود میلرزید از حرف زدن
نمیدونم چی شد که به رضا زنگ زدم ثانیه نکشید که جواب داد
رضا:ببین کی زنگ زده به من چرا نیومدی کاباره هوم
داشت ازم چی میپرسید نگرانم بود یا مسخرم میکرد
پانیذ:حوصله اشو نداشتم
وقتی صدای گرفته ام شنید
رضا:کجااییی تو
پانید:با ماشینم تو خیابون
رضا:رز وحشی 3 نصفه شب بیرون چیکار میکنی با صدای گرفته هومم
چی میگفتم ؛ میگفتم دارم حسودی میکنم
پانیذ:بیداری
رضا:اره بیدارم کجایی
پانید:ادرس میدم بیا
رضا:باشع زود باش تک تنها رفتی بیرون چیکار تو اخه
لبخندی زدم و گوشی رو قطع کردم ادرس رو براش فرستادم سرم تکیه دادم به صندلی چشام بستم همینجوری اشکام میریختن دلم گرفته بود از تنهایی
و الان به کسی احتیاج داشتم تا بهم دلگرمی بده نمیدونم کارم درست بود یا نه ولی داشتم بهش اعتماد میکردم اونم اعتمادی که تو 3 روز بهش پیدا کرده بودم تقه ای به شیشه ی ماشین خورد که رضا بود ماشین رو باز کردم نشست تو ماشین
چشاش نگرانی بود ولی من فقط گریه میکردم دستام رو باز کردم و دور گردنش حلقه کردم بغلش کردم که هق هقام اوج گرف و شد
گریه هایی که بخاطر بی کسی بود من همیشه تنها بودم همیشه ترکم کرده بودن و زمین خورده بودم
رضاپشتم رو ماساژ میداد
رضا:هیشش گریه نکن رز وحشی اینجوری نکن بگو چیشده با هم حلش میکنیم خب
پانیذ:من تنهامم کسی رو ندارم که باهاش باشم یا دوستم باشه کسی منو دوست نداره ترکم میکنن همش همیشه ترک شدم (هق هق و گریع )....
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۱۴.۵k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.