• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part15
#paniz
وقتی رسیدم خونه مث مرده بازم خوابیدم وقتی بیدار شدم ساعت 9 بود هیچی نخورده بودم یه پیتزا سفارش دادم
اوردم دیا فک کنم با ارسلان بیرون بود شلخته رو باش دیگه نمیشه از بیرون جمعش کرد
پیتزا رو که اوردن دراز کشیدم رو تخت و میل کردم همینجوری داشتم پیتزام گاز میزدم و میجوییدم که از واتساپ بهم
تکست اومد بازش کردم وارد چت شدم
رضا: رضام رز وحشی
وقتی این کلمه رو میگف حرصصمم میگرفت
پانیذ:شناختم بی عضو
رضا:بیا اینم شماره مهشاد که از صبح پارم کرده 0938......
شماری مهشاد رو سیو کردم
و شماره ی رضا هم بی عضو سیوش کردم
پانید:شب میایی
رضا:نه من خیلی غلط کنم بیامم دیگه
پانید:پسسس خیلییی گوههه خوردی شماره ی منو داریی
رضا:ور پریدهه خودت خاستی
پانیذ:همینه که هسس بای
از چتش اومدم بیرون از حرص تند تند پیتزا رو میخوردم
اخرم یه جیغی کشیدمم تا خالی شم اتاقم مرتب کرددم
امروز کلاس نداشتم خداروشکر فقط هفته ای 2 بار برم
دوشی گرفتم و لباس پوشیدم و دراخر با یه بالم و لب و ریمل کارمو تموم کردم
از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم رفتم کاباره
کوله ام رو تو اتاق پرو گذاشتم انگاری دیا نیومده بود معلومه منم حرفی نزدم
که سرکان سر و کله اش پیدا شد
سرکان :پانیذ
با اینکه یکم اخلاقش بد بود ولی خوب بود
پانید:بله
سرکان :دیانا چرا استفاء داده؟
چشامم 4 تا شد
پانیذ:جانممم
سرکان:نمیشنوی میگم دیانا چرا استفاء داده
پانید:من چمیدونم ندیدمش امروز زیاد
سرکان:باشع من برمم
مغزم سوت کشید این دختر میخاد چیکار کنه تا اخر کار فقط شوکه بود
وقتیم کارم تموم شد اومدم خونه که خوابیده بود فردا باید حتما از میپرسیدم
دلیل این کارش چیع
#diyana
قهوه ام رو میخوردم که پانی با ماگ مشکی اومد پیشم انگار حرفی میخاست بزنه که خودم زود پیش دستی کردم
دیانا:پانی چیشده
پانید:چرا استفاء دادی
معلوم بود سرکان بهش گفته
دیانا:خسته شدم دیگه تو رو نمیدونم ولی من خسته شدم با ارسلان فک کردم میخام برم معلم رقص بشم نه تو کاباره برقصم
تعجب از چشماش میبارید
پانید:واقعا ولی تو گفتی مهم نیس
دیانا:پانی ارسلان دوست نداره که من جلوی مردای غریبه برقصم
پانید:ارسلان هم غریبه ست یه روزی بود ولی از اون موقع ای تو باهاش اشنا شدی غریبه نیس اره
میدونستم تنهاست و داره تجربه اش میکنه فک میکرد تنهاش میزارم ولی اینطور نبود ......
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part15
#paniz
وقتی رسیدم خونه مث مرده بازم خوابیدم وقتی بیدار شدم ساعت 9 بود هیچی نخورده بودم یه پیتزا سفارش دادم
اوردم دیا فک کنم با ارسلان بیرون بود شلخته رو باش دیگه نمیشه از بیرون جمعش کرد
پیتزا رو که اوردن دراز کشیدم رو تخت و میل کردم همینجوری داشتم پیتزام گاز میزدم و میجوییدم که از واتساپ بهم
تکست اومد بازش کردم وارد چت شدم
رضا: رضام رز وحشی
وقتی این کلمه رو میگف حرصصمم میگرفت
پانیذ:شناختم بی عضو
رضا:بیا اینم شماره مهشاد که از صبح پارم کرده 0938......
شماری مهشاد رو سیو کردم
و شماره ی رضا هم بی عضو سیوش کردم
پانید:شب میایی
رضا:نه من خیلی غلط کنم بیامم دیگه
پانید:پسسس خیلییی گوههه خوردی شماره ی منو داریی
رضا:ور پریدهه خودت خاستی
پانیذ:همینه که هسس بای
از چتش اومدم بیرون از حرص تند تند پیتزا رو میخوردم
اخرم یه جیغی کشیدمم تا خالی شم اتاقم مرتب کرددم
امروز کلاس نداشتم خداروشکر فقط هفته ای 2 بار برم
دوشی گرفتم و لباس پوشیدم و دراخر با یه بالم و لب و ریمل کارمو تموم کردم
از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم رفتم کاباره
کوله ام رو تو اتاق پرو گذاشتم انگاری دیا نیومده بود معلومه منم حرفی نزدم
که سرکان سر و کله اش پیدا شد
سرکان :پانیذ
با اینکه یکم اخلاقش بد بود ولی خوب بود
پانید:بله
سرکان :دیانا چرا استفاء داده؟
چشامم 4 تا شد
پانیذ:جانممم
سرکان:نمیشنوی میگم دیانا چرا استفاء داده
پانید:من چمیدونم ندیدمش امروز زیاد
سرکان:باشع من برمم
مغزم سوت کشید این دختر میخاد چیکار کنه تا اخر کار فقط شوکه بود
وقتیم کارم تموم شد اومدم خونه که خوابیده بود فردا باید حتما از میپرسیدم
دلیل این کارش چیع
#diyana
قهوه ام رو میخوردم که پانی با ماگ مشکی اومد پیشم انگار حرفی میخاست بزنه که خودم زود پیش دستی کردم
دیانا:پانی چیشده
پانید:چرا استفاء دادی
معلوم بود سرکان بهش گفته
دیانا:خسته شدم دیگه تو رو نمیدونم ولی من خسته شدم با ارسلان فک کردم میخام برم معلم رقص بشم نه تو کاباره برقصم
تعجب از چشماش میبارید
پانید:واقعا ولی تو گفتی مهم نیس
دیانا:پانی ارسلان دوست نداره که من جلوی مردای غریبه برقصم
پانید:ارسلان هم غریبه ست یه روزی بود ولی از اون موقع ای تو باهاش اشنا شدی غریبه نیس اره
میدونستم تنهاست و داره تجربه اش میکنه فک میکرد تنهاش میزارم ولی اینطور نبود ......
ادامه دارد...
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۱۰.۹k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.