شروع کردم با فش دادن به میون
شروع کردم با فش دادن به میون
ا.ت:آخه احمق چرا جولوم رو گرفتی میزاشتی پارش میکردم خب
میون:بیخیال بیا بریم
رفتیم به سمت بچه ها و بعد از کلی خوش گذرونی برگشتیم
(شب)
همه خونه ی هواسا بودیم و تصمیم گرفتیم شب اینجا بمونیم مامان بابای هواسا هم برای ی سفر کاری رفته بودن آمریکا همه رفتیم خوابیدیم...
(صبح)
همه پاشدیم و به سمت مدرسه هامون رفتیم و رفتیم سر کلاسمون که تهیونگ اومد
ته:خب بچه کتاب های ریاضیتون رو باز کنید
(بعد از کلاس)
همه داشتن وسایل هاشون رو جمع میکردن که برن خونه که یهو تهیونگ گفت
ته:فردا داخل مدرسه قراره جشن بگیریم پس فردا نیازی نیست با لباس فرم بیاید و درسی هم فردا ندارین نیازی نیست کتاب و دفتر بیارید مهمونی هم ساعت یک ظهر شروع میشه و ساعت چهار هم تموم میشه هرکی خواست میتونه بیاد اجباری نیست
همه جیغ کشیدند و خوشحالی کردند من که نمیرم اما مطمئنم بچه ها مجبورم میکنن اوف بیخیال وسایلم رو جم کردم و زدم بیرون...
حمایت🍒❤
ا.ت:آخه احمق چرا جولوم رو گرفتی میزاشتی پارش میکردم خب
میون:بیخیال بیا بریم
رفتیم به سمت بچه ها و بعد از کلی خوش گذرونی برگشتیم
(شب)
همه خونه ی هواسا بودیم و تصمیم گرفتیم شب اینجا بمونیم مامان بابای هواسا هم برای ی سفر کاری رفته بودن آمریکا همه رفتیم خوابیدیم...
(صبح)
همه پاشدیم و به سمت مدرسه هامون رفتیم و رفتیم سر کلاسمون که تهیونگ اومد
ته:خب بچه کتاب های ریاضیتون رو باز کنید
(بعد از کلاس)
همه داشتن وسایل هاشون رو جمع میکردن که برن خونه که یهو تهیونگ گفت
ته:فردا داخل مدرسه قراره جشن بگیریم پس فردا نیازی نیست با لباس فرم بیاید و درسی هم فردا ندارین نیازی نیست کتاب و دفتر بیارید مهمونی هم ساعت یک ظهر شروع میشه و ساعت چهار هم تموم میشه هرکی خواست میتونه بیاد اجباری نیست
همه جیغ کشیدند و خوشحالی کردند من که نمیرم اما مطمئنم بچه ها مجبورم میکنن اوف بیخیال وسایلم رو جم کردم و زدم بیرون...
حمایت🍒❤
۶.۹k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.