(فردا)
(فردا)
پاشدم دیدم ساعت ۱۱ یا خدا دیرم میشه پاشدم رفتم حموم و زود اومد بیرون و ی لباس خونگی پوشیدم و رفتم پایین
جیمین:یکم بیشتر میخوابیدی مدرست رو هم که پیچوندی
ا.ت:خفه بابا امروز تعطیله
جمین:چرا اون وقت؟
ا.ت:چون پارتی داریم
جمین:چشمم روشن
ا.ت:وای بخدا میام جرت میدم هااا
مامان:بچه ها بس کنید دیگههه
ا.ت و جیمین:چشم
بابا:دخترم صبحونه رو میز هست برو بخور
ا.ت:باشه بابایی مرسی
رفتم سر میز و شروع کردم صبحونه خوردن بعد صبحونه زود رفتم تو اتاقم و موهام رو خشک کردم و بهش حالت دادم بعد ی آرایش لایت کردم و رفتم سر کمد لباسام و شروع کردم به انتخاب لباس که یهو در با لگد باز شد برگشتم دیدم جیمینه
ا.ت:هوووو چته
جیمین:هیچی عشقم کشید یکم بیام کرم بریزم
ا.ت:گم میشی بیرون یا پارت کنمممممم
جیمین:وای ترسیدم
ا.ت:گمشو بیرونننن
بالشت رو پرت کردم سمتش که ...
پاشدم دیدم ساعت ۱۱ یا خدا دیرم میشه پاشدم رفتم حموم و زود اومد بیرون و ی لباس خونگی پوشیدم و رفتم پایین
جیمین:یکم بیشتر میخوابیدی مدرست رو هم که پیچوندی
ا.ت:خفه بابا امروز تعطیله
جمین:چرا اون وقت؟
ا.ت:چون پارتی داریم
جمین:چشمم روشن
ا.ت:وای بخدا میام جرت میدم هااا
مامان:بچه ها بس کنید دیگههه
ا.ت و جیمین:چشم
بابا:دخترم صبحونه رو میز هست برو بخور
ا.ت:باشه بابایی مرسی
رفتم سر میز و شروع کردم صبحونه خوردن بعد صبحونه زود رفتم تو اتاقم و موهام رو خشک کردم و بهش حالت دادم بعد ی آرایش لایت کردم و رفتم سر کمد لباسام و شروع کردم به انتخاب لباس که یهو در با لگد باز شد برگشتم دیدم جیمینه
ا.ت:هوووو چته
جیمین:هیچی عشقم کشید یکم بیام کرم بریزم
ا.ت:گم میشی بیرون یا پارت کنمممممم
جیمین:وای ترسیدم
ا.ت:گمشو بیرونننن
بالشت رو پرت کردم سمتش که ...
۹.۵k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.