فرشته کوچولو من
پارت ۹۶
[ویو هارین]
هارین: ممنون که بهم فهموندی
هارین: می خواستم یک چیزی بپرسم؟
خیلی جدی و سرد گفت
تهیونگ: بپرس!
هارین: دوباره تو اون اتاق زندانیم می کنی؟
با جدیت گفت
تهیونگ: چرا باید بکنم تو اون دختر بچه نیستی...چند لحظه پیش یکی کشتی
هارین: هوم.... ولی باید ته مون هم می کشتم
جمله آخر با ذوق گفتم
یکی زد تو کلم گفت
تهیونگ: خنگول اون هم دوست و هم آدم ماست
با حالت غر غر گفتم
هارین: چرا می زنی دردم گرفت
تهیونگ: تا فکر کشتن آدم خودمون نکنی
هارین: چرا همیشه اخمو هستی ؟
تهیونگ: چرا همیشه بچه هستی تو ؟
هارین: چون فقط ۱۹ سالم.... ولی تو بایدم اخمو باشی مثلاً ۳۵ سالته پیرمرد
تهیونگ: پیر مرد بابات
دیگه چیزی نگفتم
که بعد از ۳۰ مین رسیدیم
پیاده شدم عمارت بزرگ و باشکوه کیم
از اونجایی که اتاقم یادم بود
به سمت اتاق رفتم.....
وقتی در اتاق باز کردم اتاق کاملآ تمیز و با دکوراسیون
خیلی شیک و با تم سیاه بود
داشتم به اتاق نگاه می کردم
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.