فرشته کوچولو من
پارت ۹۴
[ویو هارین]
جونگ کوک: هاجون آزاد کن
چی من نخواست ؟
پس قولاش چی شد
به هر حال من آزاد می شدم... ولی جونگ کوک
قولات چی شد
کسی که عاشقش شدم هم دروغ بود
قطره اشکی از چشمام اومد که سریع پاکش کردم
دختر قوی باش
ته مون اسلحه روی سر من در آورد
ته مون: هه جئون عشقت همین قدر بود....
ته مون: هارین..بهت گفتم این جئون همین قدر بی انصاف
جونگ کوک: دهنت ببند
هاجون آزاد کردن
هاجون سریع رفت پیش جونگ کوک... پاهاش داشت خون ریزی می کرد
هاجون: داداش هارین پس چی
هاجون: هارین ول کن من بگیرید
باورم نمیشه هاجون وفادار تر از جونگ کوک بود
فقط با نگاه یخیش نگام می کرد
هارین: هاجون نگران نباش می تونی بری....
هاجون: چرا ؟ پس تو چی .....
خواستم چیزی بگم که
کیم وارد شد با غرور و پوزخند همیشگیش اومد داخل
تهیونگ: چون من اومدم.....
جونگ کوک تعجب کرد
رفتم پیش کیم ایستادم
ته مون: خوش اومدی کیم...هارین اصلأ چیزیش نشد
کیم نگام کرد و گفت
کیم تهیونگ: گفتم که تا وقتی من زنده هستم کسی نمی تونه اذیتت کنه
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.