رمان
#رمان
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:24
*ویو سارا*
سوار ون شدم که جونگکوک گفت:بزار من رانندگی کنم تو آسیب دیدی
سارا:نه توهم به اندازه ی کافی جونتو به خطر انداختی
جونگکوک:ولی...
جیمین:من رانندگی میکنم
سارا:اوکی
جیمین اومد و به جا من رانندگی کرد بعد حدود ۲۰ دقیقه به خونه رسیدیم
هممون تو پذیرایی بودیم من زیاد حالم خوب نبود خیلی خسته بودم و درد بدی تو کمرم داشتم ولی متوجه صورت های شک زده ی اعضا شدم برا همین به رو خودم نیاوردم
سارا:بخاطر یکم پیش نگران نباشید به زودی مجرم رو دستگیر میکنن و لازم نیست بترسید یا احساس بدی داشته باشید چون شما هیچوقت آسیب نمیبینید باشه پس نگران نباشید،میتونید برید اتاقاتون من براتون شام میارم
نامجون:تو چی میگی؟تو حالت خوبه؟الان به فکر مایی؟تویی که آسیب دیدی درد نداری؟
جونگکوک:تو واقعا مهربونی،حالت خوبه بهتری؟
تهیونگ:واقعا ببخشید نتونستیم کمکت کنیم،تو آسیب دیدی و حتما الان درد داری،لازم نیست نگران ما باشی،ما خوبیم تو برو استراحت کن
جیمین:کمرت درد داره؟
شوگا:کیسه یخ داریم برا کمرت بزار و استراحت کن
جی هوپ:مرسی که به حساب اون آدما رسیدی
جین:تو واقعا عالی هستی
حس خوبی بهم دست اونا قدر دانن و نگران کسی غیر خودشونن با اینکه ممکن بود بمیرن
سارا:من خوبم نگران نباشید،خواهش میکنم و مرسی
خب شام چی میخورید
همه:هیچی
سارا:چرا اونوقت؟
جونگکوک:جین هیونگ برامون درست میکنه
تهیونگ:نه از بیرون سفارش میدیم
سارا:خب چه کاریه بگید براتون درست میکنم
تهیونگ:در حقمون لطف میکنی اگه بری و یکم استراحت کنی
سارا:ولی اینطور نمیشه
نامجون:میشه خوبشم میشه برو یکم استراحت کن میخوای خودتو هلاک کنی
سارا:باشه ولی شما هم استراحت کنید
همه:باشه فقط برو تو
منم با اصرار زیادشون رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم،رفتم جلو اینه تیشرتمو بالا دادم و کمرمو دیدم،کم کم داشت کبود پیشد،کیسه یخ بردم و روش گذاشتم،۱۰ دقیقه ای گذشت بعد برش داشتم رفتم بیرون اتاقم که دیدم جین و جونگکوک دارن آشپزی میکنن
تهیونگ داره ظرف میشوره،جیمین داره وسایل رو داره مرتب میکنه،نامجون میخواد جارو بزنه،شوگا خوابه،جی هوپ هم تی وی نگاه میکنه
سارا:یاااا بس کنید ببینم
هیچکس جواب نداد دوباره با صدا بلند گفتم بازم جواب ندادن محکم تر گفتم که بلاخره جین جواب داد
جین:یاااااا تو چرا نخوابیدی؟
سارا:همتون دست بکشید ببینم برا جی اینکار را رو میکنید
جونگکوک:خواستیم کمکت کنیم
سارا:نمیخواد،خودم انجامش میدم
جونگکوک اومد از شونه هام گرفت منو سمت اتاقم چرخوند و بردم تو اتاق بعد از اتاق رفت بیرون و در اتاقو بست بعد با صدای بلندی گفت
کوک:از اتاق اومدی بیرون قسم میخورم شام نمیخورم گفته باشم،هروقت لازم بود خودم صدات میکنم،مگه نه بچه ها
همشون:اره
خدای من از دست اینا چیکار کنم نامجون چطور کنترلشون کرده وای خدا
باشه منم نمیرم بزار خودشون کار کنن حالا که اینقدر به کار کردن علاقه دارن بزار کار کنن تا وقتیکه کمرشون نصف شد و ناله کردن اونوقت بزار چیزی بگن
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:24
*ویو سارا*
سوار ون شدم که جونگکوک گفت:بزار من رانندگی کنم تو آسیب دیدی
سارا:نه توهم به اندازه ی کافی جونتو به خطر انداختی
جونگکوک:ولی...
جیمین:من رانندگی میکنم
سارا:اوکی
جیمین اومد و به جا من رانندگی کرد بعد حدود ۲۰ دقیقه به خونه رسیدیم
هممون تو پذیرایی بودیم من زیاد حالم خوب نبود خیلی خسته بودم و درد بدی تو کمرم داشتم ولی متوجه صورت های شک زده ی اعضا شدم برا همین به رو خودم نیاوردم
سارا:بخاطر یکم پیش نگران نباشید به زودی مجرم رو دستگیر میکنن و لازم نیست بترسید یا احساس بدی داشته باشید چون شما هیچوقت آسیب نمیبینید باشه پس نگران نباشید،میتونید برید اتاقاتون من براتون شام میارم
نامجون:تو چی میگی؟تو حالت خوبه؟الان به فکر مایی؟تویی که آسیب دیدی درد نداری؟
جونگکوک:تو واقعا مهربونی،حالت خوبه بهتری؟
تهیونگ:واقعا ببخشید نتونستیم کمکت کنیم،تو آسیب دیدی و حتما الان درد داری،لازم نیست نگران ما باشی،ما خوبیم تو برو استراحت کن
جیمین:کمرت درد داره؟
شوگا:کیسه یخ داریم برا کمرت بزار و استراحت کن
جی هوپ:مرسی که به حساب اون آدما رسیدی
جین:تو واقعا عالی هستی
حس خوبی بهم دست اونا قدر دانن و نگران کسی غیر خودشونن با اینکه ممکن بود بمیرن
سارا:من خوبم نگران نباشید،خواهش میکنم و مرسی
خب شام چی میخورید
همه:هیچی
سارا:چرا اونوقت؟
جونگکوک:جین هیونگ برامون درست میکنه
تهیونگ:نه از بیرون سفارش میدیم
سارا:خب چه کاریه بگید براتون درست میکنم
تهیونگ:در حقمون لطف میکنی اگه بری و یکم استراحت کنی
سارا:ولی اینطور نمیشه
نامجون:میشه خوبشم میشه برو یکم استراحت کن میخوای خودتو هلاک کنی
سارا:باشه ولی شما هم استراحت کنید
همه:باشه فقط برو تو
منم با اصرار زیادشون رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم،رفتم جلو اینه تیشرتمو بالا دادم و کمرمو دیدم،کم کم داشت کبود پیشد،کیسه یخ بردم و روش گذاشتم،۱۰ دقیقه ای گذشت بعد برش داشتم رفتم بیرون اتاقم که دیدم جین و جونگکوک دارن آشپزی میکنن
تهیونگ داره ظرف میشوره،جیمین داره وسایل رو داره مرتب میکنه،نامجون میخواد جارو بزنه،شوگا خوابه،جی هوپ هم تی وی نگاه میکنه
سارا:یاااا بس کنید ببینم
هیچکس جواب نداد دوباره با صدا بلند گفتم بازم جواب ندادن محکم تر گفتم که بلاخره جین جواب داد
جین:یاااااا تو چرا نخوابیدی؟
سارا:همتون دست بکشید ببینم برا جی اینکار را رو میکنید
جونگکوک:خواستیم کمکت کنیم
سارا:نمیخواد،خودم انجامش میدم
جونگکوک اومد از شونه هام گرفت منو سمت اتاقم چرخوند و بردم تو اتاق بعد از اتاق رفت بیرون و در اتاقو بست بعد با صدای بلندی گفت
کوک:از اتاق اومدی بیرون قسم میخورم شام نمیخورم گفته باشم،هروقت لازم بود خودم صدات میکنم،مگه نه بچه ها
همشون:اره
خدای من از دست اینا چیکار کنم نامجون چطور کنترلشون کرده وای خدا
باشه منم نمیرم بزار خودشون کار کنن حالا که اینقدر به کار کردن علاقه دارن بزار کار کنن تا وقتیکه کمرشون نصف شد و ناله کردن اونوقت بزار چیزی بگن
۳.۳k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.