رمان
#رمان
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:26
*ویو سارا*
ی لحظه صبر کن فقط یک نفر بهم میگه خرس حالا یا خرس قشنگم یا خرس گنده یا خرس پشمالو یعنی ممکنه واقعا اونه
فرد:یااا میدونم داره چی تو سرت میگذره که حرف نمیزنی میدونم شکه شدی ولی اره خودمم گربه بد جنس یا همون گربه ناز،ستی ام دیگه حرف بزن و لطفا کره ای حرف بزن که دلم برای اون صدا و لهه ی کره ایت خیلی تنگ شده،الانم که کره ای دیگه عالیه
(از اینجا به بعد کره ای حرف میزنن)
سارا:ج..جدن...و..واقعا..خو..خودتی(صدای لرزون و متعجب)
ستی:اره خودمم
خدای من واقعا خودشه گربه ی بدجنس و ناز خودمه اره خودشه واییییییییییییییی بلاخره به ارزوم رسیدم ارهههههههههههههه
هووووووووووو خودشه ارهههههههههه
سارا:جیییییییییییییییییییییییییییییییییییغ(با تمام توانش جیغ زد)
ستی:اروووم باش،منم دلم برات تنگ شده
سارا:عشقممممممممممممممممممممممم دلم برات ی ذره شده فدات بشم من
*ویو تهیونگ*
سر سفره صبحونه نشسته بودیم که یهو گوشی سارا زنگ خورد با سرعت جواب داد اول شک زده و متعجب بود بعد یهو درکمال ناباوری جیغ بلندی زدی
که هممون تعجب کردیم بعد شروع کرد گفتن جملاتی که تاحالا ازش نشنیدم و تو خواب هامون توقع نداشتیم از سارا بشنویم
بعدش گفت عشقم،چیشد؟سارا گفت عشقم؟ها؟اون هیچوقت از این نوع جمله ها استفاده نمیکرد!؟ الان این همون سارائه واقعا؟همون سارایی که با کسی شوخی نداشت و خیلی جدی بود و حرفش رو مستقیم بدون رحم میگفت
نه امکان نداره
عشقم؟از زبون سارا؟یعنی کسی تو زندگیشه به ما نگفته؟ولی اصلا به رو خودش نیوورد؟یعنی کی میتونه باشه؟ممکنه دوستش باشه؟
وای خدا این همه فضولی واسه چی،چرا باید اینقدر کنجکاو باشم،ولی حقمه
اوووووووووف بیخیال بزار ببینیم چی میشه
جونگکوک:الان این همون ساراست؟
جین:چشمام کور گوشام ناشنوا شدن فک کنم
نامجون:چیشد یهو؟
جیمین:خدای من الان این همون ساراست که ما میشناسیم؟ این حرفا ازش بعیده
شوگا:بزار تموم کنه تا ببینیم چی میشه
جی هوپ:وای خدا سارا چشه یهو؟
تهیونگ:واقعا حرفی ندارم
سارا همینطور داشت حرف میزد و ما هم گوش میکردیم
سارا:اره من به حرف تو گوش کردم و اومدم....صد در صد میارمت شکی در آن نیست.....منم دوست دارم عاشقتم عشقمممم....لوس بازی اره لوس بازیه اما بهم حق بده یکم لوس بازی دربیارم میدونی چندوقته نیستی میدونی دیگه....اره حق دارم،قول بده دیگه ولم نمیکنی....فدای صدای قشنگت بشم من....با اینکه همسنیم و ولی واقعا مثل بچه ها میمونی تو بچه ی خودمی....منم دل تنگ صدای بهشتیت شده بودم...باشه عزیزم مراقب خودت باش و اصلا خودتو اذیت نکن باشه به زودی میای پیشم،هوم...خدافظ
با لبخندی که معلوم بود از ته دلش هست،لبخندی که کل این مدت که باهامون بود رو روی صورتش ندیده بودم به سمت ما برگشت و با همون لبخند به حرف اومد
سارا:خب،صبحونتونو خوردین؟خوشمزه بود؟
هممون با همون صورت های متعجب جواب دادیم:اره
سارا:خیلی هم خوب،هرچیزی نیاز داشتید بگید راستی امروز هم قراره کلی خوش بگذرونیم، همه برنامه های امروزتون کنسله
همه باهم:هااااااا؟
#دختر_خوش_شانس
#BTS
#part:26
*ویو سارا*
ی لحظه صبر کن فقط یک نفر بهم میگه خرس حالا یا خرس قشنگم یا خرس گنده یا خرس پشمالو یعنی ممکنه واقعا اونه
فرد:یااا میدونم داره چی تو سرت میگذره که حرف نمیزنی میدونم شکه شدی ولی اره خودمم گربه بد جنس یا همون گربه ناز،ستی ام دیگه حرف بزن و لطفا کره ای حرف بزن که دلم برای اون صدا و لهه ی کره ایت خیلی تنگ شده،الانم که کره ای دیگه عالیه
(از اینجا به بعد کره ای حرف میزنن)
سارا:ج..جدن...و..واقعا..خو..خودتی(صدای لرزون و متعجب)
ستی:اره خودمم
خدای من واقعا خودشه گربه ی بدجنس و ناز خودمه اره خودشه واییییییییییییییی بلاخره به ارزوم رسیدم ارهههههههههههههه
هووووووووووو خودشه ارهههههههههه
سارا:جیییییییییییییییییییییییییییییییییییغ(با تمام توانش جیغ زد)
ستی:اروووم باش،منم دلم برات تنگ شده
سارا:عشقممممممممممممممممممممممم دلم برات ی ذره شده فدات بشم من
*ویو تهیونگ*
سر سفره صبحونه نشسته بودیم که یهو گوشی سارا زنگ خورد با سرعت جواب داد اول شک زده و متعجب بود بعد یهو درکمال ناباوری جیغ بلندی زدی
که هممون تعجب کردیم بعد شروع کرد گفتن جملاتی که تاحالا ازش نشنیدم و تو خواب هامون توقع نداشتیم از سارا بشنویم
بعدش گفت عشقم،چیشد؟سارا گفت عشقم؟ها؟اون هیچوقت از این نوع جمله ها استفاده نمیکرد!؟ الان این همون سارائه واقعا؟همون سارایی که با کسی شوخی نداشت و خیلی جدی بود و حرفش رو مستقیم بدون رحم میگفت
نه امکان نداره
عشقم؟از زبون سارا؟یعنی کسی تو زندگیشه به ما نگفته؟ولی اصلا به رو خودش نیوورد؟یعنی کی میتونه باشه؟ممکنه دوستش باشه؟
وای خدا این همه فضولی واسه چی،چرا باید اینقدر کنجکاو باشم،ولی حقمه
اوووووووووف بیخیال بزار ببینیم چی میشه
جونگکوک:الان این همون ساراست؟
جین:چشمام کور گوشام ناشنوا شدن فک کنم
نامجون:چیشد یهو؟
جیمین:خدای من الان این همون ساراست که ما میشناسیم؟ این حرفا ازش بعیده
شوگا:بزار تموم کنه تا ببینیم چی میشه
جی هوپ:وای خدا سارا چشه یهو؟
تهیونگ:واقعا حرفی ندارم
سارا همینطور داشت حرف میزد و ما هم گوش میکردیم
سارا:اره من به حرف تو گوش کردم و اومدم....صد در صد میارمت شکی در آن نیست.....منم دوست دارم عاشقتم عشقمممم....لوس بازی اره لوس بازیه اما بهم حق بده یکم لوس بازی دربیارم میدونی چندوقته نیستی میدونی دیگه....اره حق دارم،قول بده دیگه ولم نمیکنی....فدای صدای قشنگت بشم من....با اینکه همسنیم و ولی واقعا مثل بچه ها میمونی تو بچه ی خودمی....منم دل تنگ صدای بهشتیت شده بودم...باشه عزیزم مراقب خودت باش و اصلا خودتو اذیت نکن باشه به زودی میای پیشم،هوم...خدافظ
با لبخندی که معلوم بود از ته دلش هست،لبخندی که کل این مدت که باهامون بود رو روی صورتش ندیده بودم به سمت ما برگشت و با همون لبخند به حرف اومد
سارا:خب،صبحونتونو خوردین؟خوشمزه بود؟
هممون با همون صورت های متعجب جواب دادیم:اره
سارا:خیلی هم خوب،هرچیزی نیاز داشتید بگید راستی امروز هم قراره کلی خوش بگذرونیم، همه برنامه های امروزتون کنسله
همه باهم:هااااااا؟
۶.۰k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.