𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝⁴³
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
پزشک دربار بلند شدو گفت : ایشون باردارن!
جونگکوک : چی ؟ درست شنیدم ؟
پزشک دربار : بله سرورم !
_________________________________________________________
ما متولد شدیم توی آسمون.
مثل آبی اسمون توی روز ها و تاریکی هاش توی شب
رنگین کمون بعد از بارون و سفیدی ابر هاش
خاکستری ستاره هاش و درخشش خورشیدش
و در نهایت چیزی که ما هستیم عزیزم
همون روزی که زیر این آسمون لعنتی پیوند خورد این عشق من فهمیدم که هنوز زندم ...:)
.
.
.
انگشت های پسر آرام خزیر لای انگشتان همسرش ...
لبخندی زیبا زد ...
بهنظر همسرش نه تنها لبخندش شکل خرگوش است بلکه چشمان یاقوتی شکلش مانند چشمان یک خرگوش سپید است !
جونگکوک :حالت خوبه ؟
هایون :آره ...
جونگکوک :به نظرت دختره یا پسر ؟
هایون :احساسم بهم میگه پسره ...حسش میکنم !
جونگکوک دستانش را از لای دستان دختر بیرون کشید و بسیار وحشیانه جوری که دختر مقابلش عقب نشینی کرد لبش را می بوسید !
بعد از دو دقیقه به علت نفس تنگی از هم جدا شدن ...
هایون نفس زنان گفت :سرورم ...یکم با جانگ لیا گشتین وحشی شدین *-*
..........................................................................................
[پرش زمانی به نه ماه بعد]
عالیجناب جانگ با خشم بر میز می کوبد ...
وزیر جانگ : یعنی چی ؟! بچش پسره ؟
وزیر جانگ افکار پلیدانه ای در سر می پروراند ...
این بار نیازی نبود هایون رو از بین ببرن ...
اونها باید عموی جونگکوک رو بر تخت امپراطوری میگذاشتن و برای انجام این کار باید امپراطور فعلی از بین میرفت!
وزیر جانگ نیشخندی زدو گفت : شاهزاده نانگیانگ رو پیدا کن و پیش من بیار!
𝙿𝚊𝚛𝚝⁴³
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
پزشک دربار بلند شدو گفت : ایشون باردارن!
جونگکوک : چی ؟ درست شنیدم ؟
پزشک دربار : بله سرورم !
_________________________________________________________
ما متولد شدیم توی آسمون.
مثل آبی اسمون توی روز ها و تاریکی هاش توی شب
رنگین کمون بعد از بارون و سفیدی ابر هاش
خاکستری ستاره هاش و درخشش خورشیدش
و در نهایت چیزی که ما هستیم عزیزم
همون روزی که زیر این آسمون لعنتی پیوند خورد این عشق من فهمیدم که هنوز زندم ...:)
.
.
.
انگشت های پسر آرام خزیر لای انگشتان همسرش ...
لبخندی زیبا زد ...
بهنظر همسرش نه تنها لبخندش شکل خرگوش است بلکه چشمان یاقوتی شکلش مانند چشمان یک خرگوش سپید است !
جونگکوک :حالت خوبه ؟
هایون :آره ...
جونگکوک :به نظرت دختره یا پسر ؟
هایون :احساسم بهم میگه پسره ...حسش میکنم !
جونگکوک دستانش را از لای دستان دختر بیرون کشید و بسیار وحشیانه جوری که دختر مقابلش عقب نشینی کرد لبش را می بوسید !
بعد از دو دقیقه به علت نفس تنگی از هم جدا شدن ...
هایون نفس زنان گفت :سرورم ...یکم با جانگ لیا گشتین وحشی شدین *-*
..........................................................................................
[پرش زمانی به نه ماه بعد]
عالیجناب جانگ با خشم بر میز می کوبد ...
وزیر جانگ : یعنی چی ؟! بچش پسره ؟
وزیر جانگ افکار پلیدانه ای در سر می پروراند ...
این بار نیازی نبود هایون رو از بین ببرن ...
اونها باید عموی جونگکوک رو بر تخت امپراطوری میگذاشتن و برای انجام این کار باید امپراطور فعلی از بین میرفت!
وزیر جانگ نیشخندی زدو گفت : شاهزاده نانگیانگ رو پیدا کن و پیش من بیار!
۳.۳k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.