پارت یک
#پارت_یک
#رها
+متین ؟!
_جانم
+چته تو یه جوری رفتار میکنی انگار دارم میرم جنگ.
_داری میری گوسفند بچرونی مگه؟
+نه ولی چاره دیگه ای ندارم درکم کن.
_وای هر چی بگم باز حرف خودتو میزنی
+میخام برم دیگه بای
_مواظب خودت باش
+چشم آقای محترم
بدون نگاه کردن ب پشت سرم رفتم میدونستم دلشو ندارم ازش خداحافظی کنم
سوار ماشینم شدم اقای شرفی (راننده )
سلام کرد اما حصلشو نداشتم جوابشو بدم
با صدای موسیقی ملایمی ک گذاشته بود اروم شدم
نمیدونم چقدر گذشته بود ک با صدای راننده ب خودم اومدم
+اقای شرفی همین جا منتظر بمونید تا یک ساعت دیگ میام
از ماشین با استرس و ترس زیاد پیاده شدم
منی ک با 21 سال سن باید اینجور زندگی کنم
جلوی در خونه ایستادم و محکم به در کوبیدم
_چته
صدای یه آقایی بود ترسیدم
اما پرو گفتم
+سگ پاکوتاه برو بگو گندت بیاد
_با کی کار داری
+امیر
_چیکار داری با اقا
+بازم ک داری پارس میکنی برو بگو کارش دارم
+اسمتو بگو بهش بگم
_بگو رها خاهر رامان
بعد دو دیقه معطلی ، در با صدای بدی باز شد
خونش وسط حیاط بود تا امیر بیاد چند دقیقه ای طول کشید
خود امیر در خونه رو باز کرد
باورم نمیشه دوباره برگشتم اینجا وسط همین حیاط پدر و مادرمو کشتن
سعی کردم قوی باشم
_به به رها خانوم چه عجب از این طرفاا
+حصله چرت و پرت گوییاتو ندارم کمک میخام
#رها
+متین ؟!
_جانم
+چته تو یه جوری رفتار میکنی انگار دارم میرم جنگ.
_داری میری گوسفند بچرونی مگه؟
+نه ولی چاره دیگه ای ندارم درکم کن.
_وای هر چی بگم باز حرف خودتو میزنی
+میخام برم دیگه بای
_مواظب خودت باش
+چشم آقای محترم
بدون نگاه کردن ب پشت سرم رفتم میدونستم دلشو ندارم ازش خداحافظی کنم
سوار ماشینم شدم اقای شرفی (راننده )
سلام کرد اما حصلشو نداشتم جوابشو بدم
با صدای موسیقی ملایمی ک گذاشته بود اروم شدم
نمیدونم چقدر گذشته بود ک با صدای راننده ب خودم اومدم
+اقای شرفی همین جا منتظر بمونید تا یک ساعت دیگ میام
از ماشین با استرس و ترس زیاد پیاده شدم
منی ک با 21 سال سن باید اینجور زندگی کنم
جلوی در خونه ایستادم و محکم به در کوبیدم
_چته
صدای یه آقایی بود ترسیدم
اما پرو گفتم
+سگ پاکوتاه برو بگو گندت بیاد
_با کی کار داری
+امیر
_چیکار داری با اقا
+بازم ک داری پارس میکنی برو بگو کارش دارم
+اسمتو بگو بهش بگم
_بگو رها خاهر رامان
بعد دو دیقه معطلی ، در با صدای بدی باز شد
خونش وسط حیاط بود تا امیر بیاد چند دقیقه ای طول کشید
خود امیر در خونه رو باز کرد
باورم نمیشه دوباره برگشتم اینجا وسط همین حیاط پدر و مادرمو کشتن
سعی کردم قوی باشم
_به به رها خانوم چه عجب از این طرفاا
+حصله چرت و پرت گوییاتو ندارم کمک میخام
۲۱.۲k
۲۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.