پارت ۲۴
پارت ۲۴
اگر میومد و میدید که بدون اجازش اومدم بیرون دیگه زنده بودنم رو نمی تونستم تضمین کنم......
¤برگشتن........!
بیا کمکت کنم سریع بری پایین.......
با کمک نامجون از حفره ی زیر شیروونی پایین اومدم و با سرعت جت به طرف اتاقم رفتم اما قبلش.....
+ لطفا در مورد ملاقات امشب و همه ی حرفا به کسی چیزی نگو.....
¤علاقه ای ندارم بزنم زیر قولم.....
لبخند رضایت مندانه ای زدم و به طرف اتاقم حرکت کردم.......
چه یونگ همچنان هفت پادشاه رو خواب میدید......
ساعت ۴ صبح بود.....
بارونیمو درآوردم و خیلی آروم زیر پتو خزیدم......
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
با فکر اینکه همین الان ا/ت اون بالا نشسته با نامجون حرف میزنه دیوونم میکنه.....
جوری که دلم می خوام هر دوشون رو به کشتن بدم.......
اینا دوتا، گور جن میشکافن اونوقت چطور نفهمیدن که اونجا هم سِنسور تصویر و هم سِنسور صدا داره.......
ولی به هوسوک هیونگ قول دادم آروم باشم.....
چون انگار نامجون به قولش عمل کرده و کاری به ا/ت نداشته.....
با عجله خودم رو به اتاق کنترل رسوندم و هوسوک هیونگ رو دیدم که ریلکس روی صندلی جلوی اون همه مانیتور نشسته بود......
-هوسو......
@ نگران نباش........! یه صحبت نسبتا طولانی داشتن و الان هر کدومشون برگشتن اتاقشون......
انگار واقعا به قولش عمل کرده......الان دیگه باید به فکر پیدا کردن لیا و برگردوندنش پیش نامجون باشم....
اگر میومد و میدید که بدون اجازش اومدم بیرون دیگه زنده بودنم رو نمی تونستم تضمین کنم......
¤برگشتن........!
بیا کمکت کنم سریع بری پایین.......
با کمک نامجون از حفره ی زیر شیروونی پایین اومدم و با سرعت جت به طرف اتاقم رفتم اما قبلش.....
+ لطفا در مورد ملاقات امشب و همه ی حرفا به کسی چیزی نگو.....
¤علاقه ای ندارم بزنم زیر قولم.....
لبخند رضایت مندانه ای زدم و به طرف اتاقم حرکت کردم.......
چه یونگ همچنان هفت پادشاه رو خواب میدید......
ساعت ۴ صبح بود.....
بارونیمو درآوردم و خیلی آروم زیر پتو خزیدم......
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
با فکر اینکه همین الان ا/ت اون بالا نشسته با نامجون حرف میزنه دیوونم میکنه.....
جوری که دلم می خوام هر دوشون رو به کشتن بدم.......
اینا دوتا، گور جن میشکافن اونوقت چطور نفهمیدن که اونجا هم سِنسور تصویر و هم سِنسور صدا داره.......
ولی به هوسوک هیونگ قول دادم آروم باشم.....
چون انگار نامجون به قولش عمل کرده و کاری به ا/ت نداشته.....
با عجله خودم رو به اتاق کنترل رسوندم و هوسوک هیونگ رو دیدم که ریلکس روی صندلی جلوی اون همه مانیتور نشسته بود......
-هوسو......
@ نگران نباش........! یه صحبت نسبتا طولانی داشتن و الان هر کدومشون برگشتن اتاقشون......
انگار واقعا به قولش عمل کرده......الان دیگه باید به فکر پیدا کردن لیا و برگردوندنش پیش نامجون باشم....
۹۱.۱k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.