P3:
P3:
دست های ا.ت توی موهای ابریشمیِ جین فرو رفت و آروم دستشو از راه گردن به روش شونه های جین کشید: میدونم دورت بگردم سیزده ساعت کار کم نیست.. خودم درمانت میکنم نمیزارم سختی بکشی..
آروم آروم شونه های پهن جین رو ماساژ میداد
کمی خم شد و روی موهای خرمایی رنگِ جین رو بوسید
روی موهای سوکجین گرد و غبار و دوده مونده بود
به آرومی موهای سوکجین رو تکون داد تا اون گرد و غبار رو از بین ببره
جین همونطور ک مثل بچه ها پاهاشو رو صندلی گذاشته بود، سرشو عقب میبره تا بهتر ات و ببینه...
_اتی؟...مگه نگفتی فردا امتحان اخر ترم دانشگاهتو داری؟...برو بخواب دختر کوچولوم...من میرم دوش میگیرم و خودم میام پیشت میخوابم...
انگشت ا.ت روی گونه های نرم و سرخه جین نوازشوار حرکت کرد: تو برام مهم تری عزیز کردهِ من؛ بیا اول دستتو پانسمان کنیم..وگرنه بیشتر ملتهب میشه
آروم دست های خسته جین رو از دور کمرش باز کرد و به چشم های جین که مثل ماهِ دریایِ شب بود خیره شد
جین، کمی صندلیشو عقب برد...پاهاشو باز کرد و ات سمت خودش کشید...با قفل کردن پاهاش دور ات و مطمعن شدن ازینکه ات کاملا تحت محاصره ی خودشه، نفس عمیقی از خستگی کشید و چشمهاشو بست...دستشو ب اتی سپرد ک هنوز دانشگاه میره و معلوم نیست قراره چ بلایی سرش بیاره، ولی خب، مگه میتونه ب دخترش ن بگه؟
ا.ت دست سوخته جین رو توی دستش گرفت و با ملایمت پماد رو به روی قرمزی و سوختگی های دستش زد
بعد از اینکه مطمئن شد پماد کاملا روی سوختگی رو گرفته باند رو دور دست جین پیچید
همزمان با جین که مظلومانه با لب بیرون داده شده به دستش خیره شده بود صحبت کرد: جای دیگه اییت که آسیب ندیده؟؟
آروم آروم پانسمان دست جین رو تموم کرد و با سنجاق کوچیکی پانسمان رو به هم بست
_ا-اخ...ات قلبم...
محکم دستشو روی قلبش فشرد...چون چشمهاش بسته بود مشخص نبود بغض کرده یا ن، ولی مشخص بود درد داره...
انگشت های ا.ت زیر چونه جین رو لمس کرد و آهسته سر جین رو بالا آورد: چیشد یهویی؟ حالت خوبه؟؟ اتفاقی برات افتاد؟؟ قفسه سینت ضربه دیده.؟
با چشم های نگران منتظر جواب جین بود
دست های ا.ت توی موهای ابریشمیِ جین فرو رفت و آروم دستشو از راه گردن به روش شونه های جین کشید: میدونم دورت بگردم سیزده ساعت کار کم نیست.. خودم درمانت میکنم نمیزارم سختی بکشی..
آروم آروم شونه های پهن جین رو ماساژ میداد
کمی خم شد و روی موهای خرمایی رنگِ جین رو بوسید
روی موهای سوکجین گرد و غبار و دوده مونده بود
به آرومی موهای سوکجین رو تکون داد تا اون گرد و غبار رو از بین ببره
جین همونطور ک مثل بچه ها پاهاشو رو صندلی گذاشته بود، سرشو عقب میبره تا بهتر ات و ببینه...
_اتی؟...مگه نگفتی فردا امتحان اخر ترم دانشگاهتو داری؟...برو بخواب دختر کوچولوم...من میرم دوش میگیرم و خودم میام پیشت میخوابم...
انگشت ا.ت روی گونه های نرم و سرخه جین نوازشوار حرکت کرد: تو برام مهم تری عزیز کردهِ من؛ بیا اول دستتو پانسمان کنیم..وگرنه بیشتر ملتهب میشه
آروم دست های خسته جین رو از دور کمرش باز کرد و به چشم های جین که مثل ماهِ دریایِ شب بود خیره شد
جین، کمی صندلیشو عقب برد...پاهاشو باز کرد و ات سمت خودش کشید...با قفل کردن پاهاش دور ات و مطمعن شدن ازینکه ات کاملا تحت محاصره ی خودشه، نفس عمیقی از خستگی کشید و چشمهاشو بست...دستشو ب اتی سپرد ک هنوز دانشگاه میره و معلوم نیست قراره چ بلایی سرش بیاره، ولی خب، مگه میتونه ب دخترش ن بگه؟
ا.ت دست سوخته جین رو توی دستش گرفت و با ملایمت پماد رو به روی قرمزی و سوختگی های دستش زد
بعد از اینکه مطمئن شد پماد کاملا روی سوختگی رو گرفته باند رو دور دست جین پیچید
همزمان با جین که مظلومانه با لب بیرون داده شده به دستش خیره شده بود صحبت کرد: جای دیگه اییت که آسیب ندیده؟؟
آروم آروم پانسمان دست جین رو تموم کرد و با سنجاق کوچیکی پانسمان رو به هم بست
_ا-اخ...ات قلبم...
محکم دستشو روی قلبش فشرد...چون چشمهاش بسته بود مشخص نبود بغض کرده یا ن، ولی مشخص بود درد داره...
انگشت های ا.ت زیر چونه جین رو لمس کرد و آهسته سر جین رو بالا آورد: چیشد یهویی؟ حالت خوبه؟؟ اتفاقی برات افتاد؟؟ قفسه سینت ضربه دیده.؟
با چشم های نگران منتظر جواب جین بود
۲۱.۲k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.