درخواستی
𝐋𝐞𝐚𝐯𝐞:/🩺
(درخواستی)
میسا:اما دکتر کیم این درخواست خیلی مسخرست!
نامجون:تو ازم مرخصی خواستی منم در عوضش ازت یک چیز خواستم
میسا:اما دکتر کیم این هر درخواستی نیست
نامجون:انقدر سخته؟پس میتونی مرخصی نگیری؟
میسا:ولی من باید برم بوسان پیش مامانم
نامجون:این مشکل خودته و ربطی به من نداره بفهم
میسا:باشه..قبول میکنم.ولی کسی نباید بفهمه
نامجون:عالیه!
نامجون دست دختر رو گرفت و با خودش میکشید.نگاه بعضی از کارمندا روشون بود اما اون دوتا خیلی عادی داشتن میرفتن.
میسا کم کم اشکش در اومده بود.اون داشت بکارتش رو در عوض مرخصی برای سلامتی مادرش از دست میداد.
شاید نامجون نباید همچین درخواستی ازش داشته باشه!
وقتی به اتاق استراحت رسیدن نامجون در پست سرش قفل کرد تا مانع ورود کسی به اتاق بشه.البته اون رئیس بیمارستان بود و میتونست ورود به اون اتاق رو ممنوع کنه.
نامجون:لخت شو
میسا:آقای کیم لطفا…(گریه ضعیف)
نامجون:بیب؟آقای کیم چیه..ددی!
میسا به ناچار شروع کرد به در اوردن لباسش.کمر باریکش شکم لاغرش سیـنه های سفید و درشت باسن گرد و چنگ زدنیش..واقعا نامجون حق داشت!
نامجون:بیب عجب بدنی داری!بیا روی کاناپه
میسا به سمت کاناپه رفت و خواست بشینه روش اما نامجون کمرش و گرفت و اون رو روی پاهاش نشوند.
نامجون شروع کرد به خوردن گردنش.مـک میزد گاهی گاز میگرفت و گاهی لیـس میزد.
میسا:عاحح یواشتر
نامجون:بیب اینجا فقط محکمتر و یا تندتر داریم!
میسا:خواهش عاححح میکنم
نامجون:بیب فقط ناله کن
نامجون میسا رو،روی کاناپه انداخت و روش خیمه زد.خوبه کاناپش به قدر کافی بزرگ بود و برای بدن بزرگ و هیکلی نامجون جا داشت.
نامجون به سمت لبای بفکی و نرم میسا حمله کرد و با ولع شروع کرد به خوردنش.
ناله های میسا داخل دهن نامجون خفه میشد.نامجون شروع کرد به باز مردن دکمه های لباس و بلیزش رو از تنش در آورد.شروع کرد به چنگ زدن سیـنه های نرم و سفید میسا
و به سمتشون حمله کرد.با یکیشون رو تو دهنش داشت میخورد و یکیشون رو داشت چنگ میزد
میسا:اییی خواهش میکنم اوففف یواش تر
نامجون به سمت پوصـی صورتی رنگ دختر رفت و شروع کرد به خوردنش
میسا:عاححح
خیلی حرفه ای داشت با اون پوصـی خوش رنگ ور میرفت و میخوردش.
بعد چندین مین میسا ارضـا شد و تو دهن نامجون کام کرد.
نامجون کل اون مایع لزج سفید رنگ رو خورد
نامجون:شیرین و خوشمزه!
میسا:خواهش میکنم تمومش کن
نامجون:ددی!میخوام وقتی ناله میکنی این رو از دهنت بشنوم
نامجون زیپ شلوارش و پایین کشید و همزمان با باکسرش تا زانوهاش پایین کشید.
میسا:با دیدن کینگ سایر ددی کیمش گریش گرفت.چون میدونست قراره جر بخوره..
(درخواستی)
میسا:اما دکتر کیم این درخواست خیلی مسخرست!
نامجون:تو ازم مرخصی خواستی منم در عوضش ازت یک چیز خواستم
میسا:اما دکتر کیم این هر درخواستی نیست
نامجون:انقدر سخته؟پس میتونی مرخصی نگیری؟
میسا:ولی من باید برم بوسان پیش مامانم
نامجون:این مشکل خودته و ربطی به من نداره بفهم
میسا:باشه..قبول میکنم.ولی کسی نباید بفهمه
نامجون:عالیه!
نامجون دست دختر رو گرفت و با خودش میکشید.نگاه بعضی از کارمندا روشون بود اما اون دوتا خیلی عادی داشتن میرفتن.
میسا کم کم اشکش در اومده بود.اون داشت بکارتش رو در عوض مرخصی برای سلامتی مادرش از دست میداد.
شاید نامجون نباید همچین درخواستی ازش داشته باشه!
وقتی به اتاق استراحت رسیدن نامجون در پست سرش قفل کرد تا مانع ورود کسی به اتاق بشه.البته اون رئیس بیمارستان بود و میتونست ورود به اون اتاق رو ممنوع کنه.
نامجون:لخت شو
میسا:آقای کیم لطفا…(گریه ضعیف)
نامجون:بیب؟آقای کیم چیه..ددی!
میسا به ناچار شروع کرد به در اوردن لباسش.کمر باریکش شکم لاغرش سیـنه های سفید و درشت باسن گرد و چنگ زدنیش..واقعا نامجون حق داشت!
نامجون:بیب عجب بدنی داری!بیا روی کاناپه
میسا به سمت کاناپه رفت و خواست بشینه روش اما نامجون کمرش و گرفت و اون رو روی پاهاش نشوند.
نامجون شروع کرد به خوردن گردنش.مـک میزد گاهی گاز میگرفت و گاهی لیـس میزد.
میسا:عاحح یواشتر
نامجون:بیب اینجا فقط محکمتر و یا تندتر داریم!
میسا:خواهش عاححح میکنم
نامجون:بیب فقط ناله کن
نامجون میسا رو،روی کاناپه انداخت و روش خیمه زد.خوبه کاناپش به قدر کافی بزرگ بود و برای بدن بزرگ و هیکلی نامجون جا داشت.
نامجون به سمت لبای بفکی و نرم میسا حمله کرد و با ولع شروع کرد به خوردنش.
ناله های میسا داخل دهن نامجون خفه میشد.نامجون شروع کرد به باز مردن دکمه های لباس و بلیزش رو از تنش در آورد.شروع کرد به چنگ زدن سیـنه های نرم و سفید میسا
و به سمتشون حمله کرد.با یکیشون رو تو دهنش داشت میخورد و یکیشون رو داشت چنگ میزد
میسا:اییی خواهش میکنم اوففف یواش تر
نامجون به سمت پوصـی صورتی رنگ دختر رفت و شروع کرد به خوردنش
میسا:عاححح
خیلی حرفه ای داشت با اون پوصـی خوش رنگ ور میرفت و میخوردش.
بعد چندین مین میسا ارضـا شد و تو دهن نامجون کام کرد.
نامجون کل اون مایع لزج سفید رنگ رو خورد
نامجون:شیرین و خوشمزه!
میسا:خواهش میکنم تمومش کن
نامجون:ددی!میخوام وقتی ناله میکنی این رو از دهنت بشنوم
نامجون زیپ شلوارش و پایین کشید و همزمان با باکسرش تا زانوهاش پایین کشید.
میسا:با دیدن کینگ سایر ددی کیمش گریش گرفت.چون میدونست قراره جر بخوره..
- ۲.۹k
- ۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط