پارت۶☘تناسخ به عنوان خواهر نقش اصلی
پارت۶☘تناسخ به عنوان خواهر نقش اصلی
..
من خالق این دنیا هستم.من همه چیز رو راجب شخصیت های این دنیا و اتفاقاتی که براشون می افته رو می دونم. با استفاده از این اطلاعات می تونم زند بمونم. فقط کافیه تا وقتی به پایانی من نوشتم برسه زنده بمونم.
بعد از اون میتونم با خیال راحت زندگی کنم.
*دفتر رو زیر تشکم قایم کردم.اگر فریا دفتر ببینه فکر می کنه دیوونه شدم.از پله ها پایین رفتم.فریا داشت میز میچید.من رو که دید لبخندی زد گفت:لیرا بهتری.
گفتم:بله خواهر.
فریا با تعجب بهم خیره شد وگفت:خو..اهر؟
گفتم:خب...من هنوز چیزی یادم نمیاد.اما حسی دارم که انگار قبلا خیلی تو رو دوست داشتم.پس می خوام با خواهر تلاش کنم تا خاطراتت برگردن.
فریا بغلم کرد وگفت:نگران نباش لیرا.هر کاری لازم باشه می کنم تا خاطراتت برگردن.
فریا ولم کرد ونشستیم سر میز صبحانه.فریا گفت یه هفته از مرگ والدینمون میگذر.پس یعنی امروز لیرا،یعنی من رو می دزدن. امروز تو راه برگشت از مدرسه لیرا شاهد به قتل رسیدن یکی توسط چویا هستش.
_________________€________/////__//
..
من خالق این دنیا هستم.من همه چیز رو راجب شخصیت های این دنیا و اتفاقاتی که براشون می افته رو می دونم. با استفاده از این اطلاعات می تونم زند بمونم. فقط کافیه تا وقتی به پایانی من نوشتم برسه زنده بمونم.
بعد از اون میتونم با خیال راحت زندگی کنم.
*دفتر رو زیر تشکم قایم کردم.اگر فریا دفتر ببینه فکر می کنه دیوونه شدم.از پله ها پایین رفتم.فریا داشت میز میچید.من رو که دید لبخندی زد گفت:لیرا بهتری.
گفتم:بله خواهر.
فریا با تعجب بهم خیره شد وگفت:خو..اهر؟
گفتم:خب...من هنوز چیزی یادم نمیاد.اما حسی دارم که انگار قبلا خیلی تو رو دوست داشتم.پس می خوام با خواهر تلاش کنم تا خاطراتت برگردن.
فریا بغلم کرد وگفت:نگران نباش لیرا.هر کاری لازم باشه می کنم تا خاطراتت برگردن.
فریا ولم کرد ونشستیم سر میز صبحانه.فریا گفت یه هفته از مرگ والدینمون میگذر.پس یعنی امروز لیرا،یعنی من رو می دزدن. امروز تو راه برگشت از مدرسه لیرا شاهد به قتل رسیدن یکی توسط چویا هستش.
_________________€________/////__//
۳.۰k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.