جاسوس پارت ۴۷
سلاممم من برگشتمممم البته با سختی های فروان و هنوز هم تحت مراقبتم 😂
کلی پیام اومده کی میاد کمک باهم پیام ها رو بخونیم؟ حالا ولش بریم سراغ داستان
___________________
ویو ا/ت
راستش انتظار نداشتم قبول کنه با اون کارای چند دقیقه پیشش
شوگا:ا/ت
ا/ت: هوم
شوگا: بابت این چندروز ازت معذرت میخوام کمی زیاده روی کردم
ا/ت:کمی؟ هوفففف ولش میتونم الان برم؟
شوگا: باشه خودم میرسونمت حاضر شو
ا/ت:باشه
راستش من این ۳ روز رو واسه پیدا کردن راه حل میخواستم با خانوادم حرف بزنم و کمی دربارش فکر کنم
*پرش زمانی به وقتی که رسیدن خونه ی ا/ت*
ا/ت:اینجاست
شوگا:س...سه روز دیگه میام دنبالت
ا/ت:باشه ممنون
پیاده شدم و رفتم خونه و شوگا هم وقتی مطمعن شد رفت
م: ا/تتتتتت*میره بغلش میکنه* عزیزم حالت خوبه
ا/ت:خوبم مامان خوبم*خنده*
پ:به دختر گلمممم بیا اینجا ببینم*همو بغل میکنن*
کای:ابجیییییییی*ایشونم بغلش میکنه*
ا/ت: بسههه خفم کردید
م.پ.کای: ببخشید
م:خوب تعریف کن ببینم چی شده
ماجرا رو بهشون گفتم
ا/ت: الان نمیدونم قبولش کنم یا نه
که کای گفت
کای:ارههههه اونجوری که من دیدمش تورو واقعا دوس داره
پ: نظری ندارم ولی از یه چیزی میشه فهمید
ا/ت:چی؟
پ: خوب بگو ببینم موقعه کار کردن یا هرچیز دیگه همش بهت نگاه میکرد یا نمیزاشت کس دیگه ای بهت نزدیک بشه؟
ا/ت:.....اره
پ:خوب عاشقته ولی زیاد وابستش نشو ولی گفتی تا قبل از تو احساسات خاصی نشون نمیداد خوب هست دیگه
ا/ت:هعیی
م:من میگم حرف دلت رو گوش کن هرچی میگه همونو انجام بده
ا/ت:باشه
*دیگه اتفاق خاصی نیفتاد و تو این سه روز ا/ت حسابی به این موضوع فکر کرد و با خانواده اش وقت گذروند* * پرش زمانی به سه روز بعد
خوبب راستش رو بگید دلتون واسه من تنگ شده بود یا فیکام؟
کلی پیام اومده کی میاد کمک باهم پیام ها رو بخونیم؟ حالا ولش بریم سراغ داستان
___________________
ویو ا/ت
راستش انتظار نداشتم قبول کنه با اون کارای چند دقیقه پیشش
شوگا:ا/ت
ا/ت: هوم
شوگا: بابت این چندروز ازت معذرت میخوام کمی زیاده روی کردم
ا/ت:کمی؟ هوفففف ولش میتونم الان برم؟
شوگا: باشه خودم میرسونمت حاضر شو
ا/ت:باشه
راستش من این ۳ روز رو واسه پیدا کردن راه حل میخواستم با خانوادم حرف بزنم و کمی دربارش فکر کنم
*پرش زمانی به وقتی که رسیدن خونه ی ا/ت*
ا/ت:اینجاست
شوگا:س...سه روز دیگه میام دنبالت
ا/ت:باشه ممنون
پیاده شدم و رفتم خونه و شوگا هم وقتی مطمعن شد رفت
م: ا/تتتتتت*میره بغلش میکنه* عزیزم حالت خوبه
ا/ت:خوبم مامان خوبم*خنده*
پ:به دختر گلمممم بیا اینجا ببینم*همو بغل میکنن*
کای:ابجیییییییی*ایشونم بغلش میکنه*
ا/ت: بسههه خفم کردید
م.پ.کای: ببخشید
م:خوب تعریف کن ببینم چی شده
ماجرا رو بهشون گفتم
ا/ت: الان نمیدونم قبولش کنم یا نه
که کای گفت
کای:ارههههه اونجوری که من دیدمش تورو واقعا دوس داره
پ: نظری ندارم ولی از یه چیزی میشه فهمید
ا/ت:چی؟
پ: خوب بگو ببینم موقعه کار کردن یا هرچیز دیگه همش بهت نگاه میکرد یا نمیزاشت کس دیگه ای بهت نزدیک بشه؟
ا/ت:.....اره
پ:خوب عاشقته ولی زیاد وابستش نشو ولی گفتی تا قبل از تو احساسات خاصی نشون نمیداد خوب هست دیگه
ا/ت:هعیی
م:من میگم حرف دلت رو گوش کن هرچی میگه همونو انجام بده
ا/ت:باشه
*دیگه اتفاق خاصی نیفتاد و تو این سه روز ا/ت حسابی به این موضوع فکر کرد و با خانواده اش وقت گذروند* * پرش زمانی به سه روز بعد
خوبب راستش رو بگید دلتون واسه من تنگ شده بود یا فیکام؟
۸.۷k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.