جاسوس پارت ۴۸(اخر)

_______________
ویو شوگا
امیدوارم ا/ت منو ببخشه و بهم یه فرصت دیگه بده ولی اگه نده هم درکش میکنم واقعا بهش سخت گرفتم ا/ت رو رسوندم خونه و خودم هم رفتم خونه ی خودم خونه خیلی ساکت بود بدون ا/ت کاشکی یه جور دیگه باهم آشنا می‌شدیم هعییی
*شب*
یه حسی همش میگفت ا/ت قبولم نمیکنه اینا همش نقشه بوده ولی اگه بوده چرا با کارای که کردم نرفت؟
نمیدونممم
*پرش زمانی به ۳ روز بعد*
تو این ۲ شب هیچ نتونستم بخوابم
رفتم جلوی در خونه و در زدم
ا/ت در رو باز کرد
شوگا:خ....خوب*استرس*
ا/ت:.....
ویو ا/ت
صدای زنگ در اومد و در رو باز کردم شوگا بود معلوم بود خیلی استرس داشت
ولی جوابم همون بود
ا/ت:قبوله
شوگا: چی *تعجب*
ا/ت: گفتم قبولهههه
که یدفعه بغلم کرد
شوگا: ممنونم ممنونم پشیمونت نمیکنممممم
ا/ت:*خنده*
کای:عروسی داریمممممم
م.پ:خوشبخت میشن البته فکر کنم*خنده *
ویو ادمین
دیگههههه اینا ازدواج کردن و به خوبی و خوشی زندگی کردن😈


فردا دکتر قلب من و هم میزارم
دیدگاه ها (۸)

کمی حرف دارم 🥲

از بالا به پایین

جاسوس پارت ۴۷

معذرت میخوام خیلیییی زیاد ولی دیگه نمیتونم بیام

رمان

فیک مافیای سیاه من part 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط