King or Queen 🖤✨️
King or Queen 🖤✨️
Part 11
اسلاید ۲ لباس ایریس برای خرید
اسلاید ۳ لباس هانول برای خرید
اسلاید ۴ و ۵ چیزایی که ایریس خرید
اسلاید ۶ و ۷ چیزایی که هانول خرید
اسلاید ۸ لباس هانول برای فرودگاه
اسلاید ۹ لباس ایریس برای فرودگاه
اسلاید ۱۰ لباس حونگ کوک برای فرودگاه
( ساعت ۳ ظهر ، خانه )
هانول: ایریسسسس ( داد از داخل اتاق )
ایریس: بلهههه ( داد )
هانول: کارت تموم شددددد؟؟ ( داد )
ایریس: اره بیا پایین بریم خرید
هانول: اومدم بریم
( ساعت ۴ ظهر مرکز خرید )
هانول: بیا بریم اینجا ببینیم چی داره
ایریس: باشه تو برو اول پرو کن ببینم چطوره!
هانول: حله چشاته
( ۲۰ دقیقه بعد )
ایریس: تمومه؟؟
هانول:اره
ایریس: از بین.....
هانول: همه رو میخوام
ایریس: ( پوکر نگاه کردن به هانول )
هانول: خب خب عشقم برو تو ( لبخند شیطانی )
ایریس: خدایا خودمو به تو میسپارم
هانول: برو تو چرت و پرت نگووو ( هل دادن ایریس داخل اتاق پرو )
( ساعت ۹:۳۰ شب ، موقع شام )
نامجون: حالا باید برید؟
ایریس: اره باید بریم فقط برای تفریح نمی ریم برای کارم هست مسافترمون
هانول: میگم ی سوال
نامجون و ایریس: ؟؟
هانول: نامجون اون چیه همیشه خدا میخوری بعدشم قرمزههه خیلی مشکوکه
ایریس: راست میگه هرشب داری میخوری جدیدا
نامجون: به شما ربطی نداره دخالت نکنید ( اخم )
ایریس: ( دست بردن سمت لیوان نامجون )
نامجون: دست نزن ( نسبتا داد )
هانول: باشه حالا وحشی مگه چی شد سم که نیست اینطوری می کنی ( اخم )
ایریس: .........
نامجون: هوففف ادامه ندید
ایریس: باشه
( ساعت ۱۰:۳۰ فرودگاه )
هانول: بچه هارو پیدا نمی کنم پس کجان؟
ایریس: اها اونجااا نگا اون سان هیه داره دست تکون میده برامون
هانول: زدی تو خال خودشه بریم پیششون
Part 11
اسلاید ۲ لباس ایریس برای خرید
اسلاید ۳ لباس هانول برای خرید
اسلاید ۴ و ۵ چیزایی که ایریس خرید
اسلاید ۶ و ۷ چیزایی که هانول خرید
اسلاید ۸ لباس هانول برای فرودگاه
اسلاید ۹ لباس ایریس برای فرودگاه
اسلاید ۱۰ لباس حونگ کوک برای فرودگاه
( ساعت ۳ ظهر ، خانه )
هانول: ایریسسسس ( داد از داخل اتاق )
ایریس: بلهههه ( داد )
هانول: کارت تموم شددددد؟؟ ( داد )
ایریس: اره بیا پایین بریم خرید
هانول: اومدم بریم
( ساعت ۴ ظهر مرکز خرید )
هانول: بیا بریم اینجا ببینیم چی داره
ایریس: باشه تو برو اول پرو کن ببینم چطوره!
هانول: حله چشاته
( ۲۰ دقیقه بعد )
ایریس: تمومه؟؟
هانول:اره
ایریس: از بین.....
هانول: همه رو میخوام
ایریس: ( پوکر نگاه کردن به هانول )
هانول: خب خب عشقم برو تو ( لبخند شیطانی )
ایریس: خدایا خودمو به تو میسپارم
هانول: برو تو چرت و پرت نگووو ( هل دادن ایریس داخل اتاق پرو )
( ساعت ۹:۳۰ شب ، موقع شام )
نامجون: حالا باید برید؟
ایریس: اره باید بریم فقط برای تفریح نمی ریم برای کارم هست مسافترمون
هانول: میگم ی سوال
نامجون و ایریس: ؟؟
هانول: نامجون اون چیه همیشه خدا میخوری بعدشم قرمزههه خیلی مشکوکه
ایریس: راست میگه هرشب داری میخوری جدیدا
نامجون: به شما ربطی نداره دخالت نکنید ( اخم )
ایریس: ( دست بردن سمت لیوان نامجون )
نامجون: دست نزن ( نسبتا داد )
هانول: باشه حالا وحشی مگه چی شد سم که نیست اینطوری می کنی ( اخم )
ایریس: .........
نامجون: هوففف ادامه ندید
ایریس: باشه
( ساعت ۱۰:۳۰ فرودگاه )
هانول: بچه هارو پیدا نمی کنم پس کجان؟
ایریس: اها اونجااا نگا اون سان هیه داره دست تکون میده برامون
هانول: زدی تو خال خودشه بریم پیششون
۸.۱k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.