ازت متنفرم
#ازت_متنفرم
پارت7🥺💔
ارام:علی؟علی؟
علی:جان؟
ارام:چیشد یهو!؟
علی:هیچی
ارام:عجب
علی:ننه ی رجب
ارام:فق به امیر میاد!
علی:باشه تو امیر خوب،بعد میگم یع خبراییه میگی نه
ارام:امیر عسلو دوست داره،راحت شدی!؟
علی:واقااا؟
ارام:اره واقااا
علی:خب معلوم بود
ارام:برای همینم انقد تعجب کردی
زند:خانم راد{ارام}
ارام:بله؟
زند:عکاس ها توی لابی منتظرتونن
علی:عکاس!؟
میتونستم ببینم که ارام حالش بد شده
علی:ارام خوبی!؟
ارام:کنسلش کنید!
زند:یعنی چی!؟
ارام:یعنی همین که شنیدی!
زند:خانم راد نمیشه
ارام:اگه نمیتونی بگو یع نفره دیگرو مسئول کنم
امیر:چیشده!؟
علی:نمیدونم!
ارام:علیک
زند:اقای محمدی شما یچیزی بگید
امیر:چیشده!؟؟
ارام:یا میگی برن یا بیا دفترم حقوقه این چهار ماهی که باید کار میکردی تا قرار داد تمومشع رو بگیر رو برو!
زند:بعنی الا دارین اخراجم میکنید!؟
امیر:میگم چیشده
ارام:من نخام عکسم به تو تلویزیونو روزنامه ها باید چیکار کنم!؟
امیر:چی!؟
علی:این چیش بده
امیر:همه چیش
علی:بدتون میاد معروف بشین!؟
امیر:بگید برن!
علی:شماها دیونه اید
امیر:ارام چرا بهم نگفتی!؟
ارام:صبح که اونجوری دیدمت یادم رفت کلا!
امیر:ببخشید
ارام:بخاطره کدومش!؟
امیر:خیلی پروعی!
ارام خندید
اصلا درک نمیکردم
علی:چی میگین!؟مشکلتون با معروف شدن چیه دقیقا!؟
امیر:داستان داره،یع داستانه هف ساله!
علی:درک نمیکنم!
امیر:اخه عقلت قد نمیده!
ارام ریز ریز خندید
علی:امیررر
امیر:جانممم؟
عسل:واو،جمعتونم که جمعه
امیر معذب شد زار میزد
همینطورکه داشتم امیرو با بهت نگاه میکردم ارام جوری زد زیره خنده که کله شرکت اومدن بیرونو ارام نگاه میکردن منم با دیدن قیافه ی امیرو خنده ی ارام خندم گرف
امیر:چتونههه!؟؟
عسل:چیزه خنده داری گفتممم؟
ارام:نه گلم توچیزه خنده داری نگفتی،قیافه ی امیر موقعه دیدن عشقش خیلی خنده دار میشه!
امیر:ارااااااممممممم
عسل:عشقش!؟
علی:اوم عشقش
امیر دورتادوره سالن دنباله ارام میدوئید
عسل یهو رفت جلوی امیر که امیر نتونست خودشو کنترل کنه و هرجفتشون افتادن
عسل:عـ شـ قت!؟
چرا صداش میلرزید!
یاخدا الا عسل فک کرده داریم درمورده یکی دیگه حرف میزنیممم!؟؟؟
امیر:نمیدونم!
عسل:یعنی چی!؟
یع دختره که بهش میومد منشیه شرکت باشه با نازو اشوه گفت واااا امیررر تو عاشق شدییی!؟
یا خدا امیرررر
ارام
منشی شرکت:وااااا امیررر تو عاشق شدیییی!؟
چقد بدم میومد از این بشر
ارام:امیررر!؟{خطاب به منشی}
علی:امیررررر!؟{خطاب به منشی}
عسل:امیررررر!؟{خطاب به منشی}
امیر:میگم میخای راحت تر باشی سختت نباشه!{خطاب به منشی}
{هم زمان گفتن}
منشی:واییییی،چجوری دلتون میاد با من اینجوری خرف بزنید!؟خب مگه اسمش امیر نیست!؟
تک خنده ای کردم و با دستم کناره لبمو خاروندم{مثلا داره خندشو کنترل میکنه}
ارام:اقای محمدی،بگو دهنت عادت کنه
منشی:واقا کع
ارام:نشنیدم!
علی:ارام{زیره لب جوری که فقط ارام بشنوه}
منشی:چیو!؟
ارام:بگو اقای محمدی
منشی:یعنی چی!؟
ارام:یعنی یا تکرار کن یا وسایلاتو جم کن برو
علی:ارامم{بارم جورب گفت که فقط ارام شنید}
ارام:بله!؟
علی:زیاده روی نمیکنی!؟
ارام:نه
منشی:خیلی بدید!
ارام:اقای زند؟
زند:بله!؟
با خانمه سپیده نژاد{عسل}یک منشی جدید انتخاب کنید
منشی:یعنی چی!؟
ارام:حقوقه این ماهشو گرفته دیگه!؟
زند:بله گرفتن
ارام:پس با احترام بیرونشون کنید!
منشی:نمیشه من تا اخره سال باید تو این شرکت کار کنم قرار داد داریم!
ارام:من همچین چیزیو یادم نمیاد!
امیر:عسل؟
عسل:جانم؟
امیر:میخام برم کافی شاپ میای!؟
عسل:اره بریم صبحونه نخوردم الا ضعف میکنم
پارت7🥺💔
ارام:علی؟علی؟
علی:جان؟
ارام:چیشد یهو!؟
علی:هیچی
ارام:عجب
علی:ننه ی رجب
ارام:فق به امیر میاد!
علی:باشه تو امیر خوب،بعد میگم یع خبراییه میگی نه
ارام:امیر عسلو دوست داره،راحت شدی!؟
علی:واقااا؟
ارام:اره واقااا
علی:خب معلوم بود
ارام:برای همینم انقد تعجب کردی
زند:خانم راد{ارام}
ارام:بله؟
زند:عکاس ها توی لابی منتظرتونن
علی:عکاس!؟
میتونستم ببینم که ارام حالش بد شده
علی:ارام خوبی!؟
ارام:کنسلش کنید!
زند:یعنی چی!؟
ارام:یعنی همین که شنیدی!
زند:خانم راد نمیشه
ارام:اگه نمیتونی بگو یع نفره دیگرو مسئول کنم
امیر:چیشده!؟
علی:نمیدونم!
ارام:علیک
زند:اقای محمدی شما یچیزی بگید
امیر:چیشده!؟؟
ارام:یا میگی برن یا بیا دفترم حقوقه این چهار ماهی که باید کار میکردی تا قرار داد تمومشع رو بگیر رو برو!
زند:بعنی الا دارین اخراجم میکنید!؟
امیر:میگم چیشده
ارام:من نخام عکسم به تو تلویزیونو روزنامه ها باید چیکار کنم!؟
امیر:چی!؟
علی:این چیش بده
امیر:همه چیش
علی:بدتون میاد معروف بشین!؟
امیر:بگید برن!
علی:شماها دیونه اید
امیر:ارام چرا بهم نگفتی!؟
ارام:صبح که اونجوری دیدمت یادم رفت کلا!
امیر:ببخشید
ارام:بخاطره کدومش!؟
امیر:خیلی پروعی!
ارام خندید
اصلا درک نمیکردم
علی:چی میگین!؟مشکلتون با معروف شدن چیه دقیقا!؟
امیر:داستان داره،یع داستانه هف ساله!
علی:درک نمیکنم!
امیر:اخه عقلت قد نمیده!
ارام ریز ریز خندید
علی:امیررر
امیر:جانممم؟
عسل:واو،جمعتونم که جمعه
امیر معذب شد زار میزد
همینطورکه داشتم امیرو با بهت نگاه میکردم ارام جوری زد زیره خنده که کله شرکت اومدن بیرونو ارام نگاه میکردن منم با دیدن قیافه ی امیرو خنده ی ارام خندم گرف
امیر:چتونههه!؟؟
عسل:چیزه خنده داری گفتممم؟
ارام:نه گلم توچیزه خنده داری نگفتی،قیافه ی امیر موقعه دیدن عشقش خیلی خنده دار میشه!
امیر:ارااااااممممممم
عسل:عشقش!؟
علی:اوم عشقش
امیر دورتادوره سالن دنباله ارام میدوئید
عسل یهو رفت جلوی امیر که امیر نتونست خودشو کنترل کنه و هرجفتشون افتادن
عسل:عـ شـ قت!؟
چرا صداش میلرزید!
یاخدا الا عسل فک کرده داریم درمورده یکی دیگه حرف میزنیممم!؟؟؟
امیر:نمیدونم!
عسل:یعنی چی!؟
یع دختره که بهش میومد منشیه شرکت باشه با نازو اشوه گفت واااا امیررر تو عاشق شدییی!؟
یا خدا امیرررر
ارام
منشی شرکت:وااااا امیررر تو عاشق شدیییی!؟
چقد بدم میومد از این بشر
ارام:امیررر!؟{خطاب به منشی}
علی:امیررررر!؟{خطاب به منشی}
عسل:امیررررر!؟{خطاب به منشی}
امیر:میگم میخای راحت تر باشی سختت نباشه!{خطاب به منشی}
{هم زمان گفتن}
منشی:واییییی،چجوری دلتون میاد با من اینجوری خرف بزنید!؟خب مگه اسمش امیر نیست!؟
تک خنده ای کردم و با دستم کناره لبمو خاروندم{مثلا داره خندشو کنترل میکنه}
ارام:اقای محمدی،بگو دهنت عادت کنه
منشی:واقا کع
ارام:نشنیدم!
علی:ارام{زیره لب جوری که فقط ارام بشنوه}
منشی:چیو!؟
ارام:بگو اقای محمدی
منشی:یعنی چی!؟
ارام:یعنی یا تکرار کن یا وسایلاتو جم کن برو
علی:ارامم{بارم جورب گفت که فقط ارام شنید}
ارام:بله!؟
علی:زیاده روی نمیکنی!؟
ارام:نه
منشی:خیلی بدید!
ارام:اقای زند؟
زند:بله!؟
با خانمه سپیده نژاد{عسل}یک منشی جدید انتخاب کنید
منشی:یعنی چی!؟
ارام:حقوقه این ماهشو گرفته دیگه!؟
زند:بله گرفتن
ارام:پس با احترام بیرونشون کنید!
منشی:نمیشه من تا اخره سال باید تو این شرکت کار کنم قرار داد داریم!
ارام:من همچین چیزیو یادم نمیاد!
امیر:عسل؟
عسل:جانم؟
امیر:میخام برم کافی شاپ میای!؟
عسل:اره بریم صبحونه نخوردم الا ضعف میکنم
۴.۴k
۲۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.