سناریو من چشمان بنفش را دوست دارم
سناریو : من چشمان بنفش را دوست دارم
پارت هفتم
ملودی رفت روی تخت و خوابید ران اومد از جلو بغلش کرد ریندو هم از پشت و یک دفعه ملودی گفت
ملودی : میخوام برم اب بخورم
ران : برو بخور به ما چه
ریندو : حق با رانه برو خوب
ملودی : میخوام برم ولی دوتا خرس منو بغل کردن نمی زارن برم
ران : تو اینجا بمون من خودم برات اب میارم
ملودی : باشه ممنون
ران رفت اب اورد داد به ملودی
ملودی : ممنون
ران : خواهش میکنم
ملودی اب رو خورد و خوابید رانم بغلش خوابید
ویو ریندو
ساعتای ۳ صبح از خواب بیدار شدم دیدم ملودی هی تکون میخوره و عرق سرد روی بدنشه دستمو گذاشتم رو پیشونیس داشت از تب میسوخت سریع ران بیدار کردم
ریندو : ران بلند شو حال ملودی خوب نیست
ران : چیشده مگه ؟
ریندو : حرف میزنه تب داره
ران : ملودی ملودی بیدار شو
ملودی بیدار میشه و نفس نفس میزنه چند سانیه همه ساکت بودن که ملودی با گریه گفت
ملودی : خواب بد دیدم
ریندو : اشکال نداره بیا بغلم
ران : ای خدا بیا بغلم و خوابیدن
ویو صبح بعد از دید ملودی
از خواب بیدار شدم با خالکوبی ران برخورد کردم
ران : صبح بخیر گلم
ملودی : ص..بخ.یر چرا لباس نداری
ران : دیشب گرم بود لباسمو در اوردم
ریندو : صبح بخیر ملودی جان ریندو هم لباس بالاتنه نداشت
ملودی از خجالت اب شد
ریندو : ملودی حالت خوبه ؟
ران : اها ملودی چان دیشب حالت بد بود الان خوبی ؟
ملودی با صورت سرخ گفت ...
پارت هفتم
ملودی رفت روی تخت و خوابید ران اومد از جلو بغلش کرد ریندو هم از پشت و یک دفعه ملودی گفت
ملودی : میخوام برم اب بخورم
ران : برو بخور به ما چه
ریندو : حق با رانه برو خوب
ملودی : میخوام برم ولی دوتا خرس منو بغل کردن نمی زارن برم
ران : تو اینجا بمون من خودم برات اب میارم
ملودی : باشه ممنون
ران رفت اب اورد داد به ملودی
ملودی : ممنون
ران : خواهش میکنم
ملودی اب رو خورد و خوابید رانم بغلش خوابید
ویو ریندو
ساعتای ۳ صبح از خواب بیدار شدم دیدم ملودی هی تکون میخوره و عرق سرد روی بدنشه دستمو گذاشتم رو پیشونیس داشت از تب میسوخت سریع ران بیدار کردم
ریندو : ران بلند شو حال ملودی خوب نیست
ران : چیشده مگه ؟
ریندو : حرف میزنه تب داره
ران : ملودی ملودی بیدار شو
ملودی بیدار میشه و نفس نفس میزنه چند سانیه همه ساکت بودن که ملودی با گریه گفت
ملودی : خواب بد دیدم
ریندو : اشکال نداره بیا بغلم
ران : ای خدا بیا بغلم و خوابیدن
ویو صبح بعد از دید ملودی
از خواب بیدار شدم با خالکوبی ران برخورد کردم
ران : صبح بخیر گلم
ملودی : ص..بخ.یر چرا لباس نداری
ران : دیشب گرم بود لباسمو در اوردم
ریندو : صبح بخیر ملودی جان ریندو هم لباس بالاتنه نداشت
ملودی از خجالت اب شد
ریندو : ملودی حالت خوبه ؟
ران : اها ملودی چان دیشب حالت بد بود الان خوبی ؟
ملودی با صورت سرخ گفت ...
- ۵۱۴
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط