وقت خواستین بخورین. من: باشه. جیمین: از اتاق اومد پایین ک
وقت خواستین بخورین. من: باشه. جیمین: از اتاق اومد پایین کوک گفت چی شد گفتم که میگه نمیخورم خودتون بخورین. کوک: عهه چرا. جیمین: نمیدونم حالا براش نگه دارین هروقت خواست بخوره. وی: به نظر من کوک براش یه ظرف ببر بالا. کوک: اره فکر خوبیه بزار غذا بخوریم که یکم بگذره بعد میبرم. من: راستش هم میل نداشتم و هم اینکه روم نمیشد برم پایین و ترجیح میدادم تنها باشم. راوی: شام بقیه تموم شد کوک یه سینی خوشگل اماده کرد و رفت بالا. کوک: رفتم دم اتاق و در زدم. من: بیا تو. کوک: درو باز کردم و رفتم تو رو تخت نشسته بود گفتم که شما شام نخوردین من براتون اوردم لطفا بخورین سرد میشه. من: مرسی. کوک: راستی امشب من پیش جیمین و جی هوپ میخوابم شما راحت باشین. من: من مشکلی ندارم ولی هر جور که راحتین. کوک: و اینکه فردا کنسرته اگه میخایین بیاین بگین من براتون بلیطو هماهنگ میکنم. من: عالیه حتما میام. کوک: پس من اوکیش میکنم. من: ممنون. کوک: از اتاق اومدم پایین رفتم پیش بچه بهشون گفتم چی شد و اینکه من شب پیش هوپمین میخوابم اونا هم مشکلی نداشتن. راوی: همشون خوابیدن. صبح زود هه مین رفت اما قبل از
۹.۶k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲