دیدار با شوالیه ماه
دیدار با شوالیه ماه
بخش شانزدهم
شدو🖤
خب واسه امشب خیلی نگرانم، ولی سونیک هی مدام میگه که قراره دوباره پیانو زدنت رو ببینم! این مثل یه خوابه...
خب اقلا باعث میشه تا حدودی نگرانیم برطرف شه.
کل روز رو تمرین کردم و الان داریم حاضر میشیم که بریم.
سونیک: واو شدو چه خوشتیپ شدی! بدون کلاه انگار که یه کس دیگه شدی.
_ پس میخوای بهم بگی با کلاه بهترم.
سونیک: نه بابا یکم تغییر بهتره.
_ توهم کمی رسمی شدی.
سونیک: هههه مسخره...از این تیپا خوشم نمیاد ولی مجبورم، حالا میای بریم.
_ باشه بریم.
باهم به سمت رستوران میریم وقتی باهم وارد میشیم، وارد یک مکان بزرگ که همهجاش پر از گلهای مختلف پر شده، نور چراغ ها مثل چشمک ستارها زیبا بود، غیرقابل توصیف.
سیلور: سونیک، شدو خیلی خوشحالم که اومدین.
سونیک: ممنون سیلور، ما ازتو ممنونیم که مارو دعوت کردی، هرکی هرکی اینجا دعوت نمیشه.
سیلور با خنده: خیلی شوخی خوبی بود سونیک، خب بزارید شمارو با دوستم بلیز مدیر این رستوران آشنا کنم.
بلیز: سلام خیلی ممنونم که امشب به رستوران جدید من اومدید و از شما آقای شدو که قراه نوازنده ما باشید.
شدو: خیلی ممنونم خانم بلیز.
بلیز: اجرات تا ۲۰دقیقه دیگه شروع میشه لطفا از این طرف.
سونیک برام آرزوی موفقیت کرد و با سیلور رفتن سمت یک میز و نشستن، بلیز هم من رو برد به سمت پیانو، یک سکو بلند بود، بلیز رفت بالا تا به همه خوشامد بگه.
بلیز: از اینکه همهی شما امشب به رستوران من اومدید ازتون ممنونم و امیدوارم که بهتون خوشبگذره، برای همین تصمیم گرفتم که بهترین اجرای زیبای پیانو رو واستون اجرا کنیم، آقای شدو زحمت کشیدن و واسهی ما این شب رو زیبا میسازن.
همه دست زدن و من رفتم سمت پیانو و نشستم، همه جا ساکت شده بود، قلبم داشت تند میزد اما همهچیر رو فراموش کردم و شروع به نواختن کردم، توی عالم خودم بودم، وقتی که برای سونیک اجرا کردم و وقتایی که برای ماریا آهنگ میزدم.
_______________________
سونیک💙
شدو خیلی با حس و وجود آهنگ میزد همه غرق تماشاش شده بودن، تا حالا هیچوقت یه همچین اجرایی ندیده بودم.
یهو یه اتفاقی افتاد، تمام گلها تبدیل شدن به پروانههایی که مثل ستارها بودن، درخشان و زیبا...
صبر کن اینا کار شدوعه!!
سیلور: سونیک چه اتفاقی داره میوفته؟!
سونیک: نمیدونم اما شدو انگار که توی دنیای خودشه.
___________________
شدو🖤
وقتی که آخرین آهنگم تموم شد و چشمامو که باز کردم با منظره عجیبی روبرو شدم. همه مردم داشتن به گلهایی که تبدیل به پروانه شده بودن و به من نگاه میکردن، ترسیده بودم اما.....همه بلند شدن و شروع به دست زدن کردن حس واقعا خوبی داشت انگار که...نمیدونم خوشحالم.
بخش شانزدهم
شدو🖤
خب واسه امشب خیلی نگرانم، ولی سونیک هی مدام میگه که قراره دوباره پیانو زدنت رو ببینم! این مثل یه خوابه...
خب اقلا باعث میشه تا حدودی نگرانیم برطرف شه.
کل روز رو تمرین کردم و الان داریم حاضر میشیم که بریم.
سونیک: واو شدو چه خوشتیپ شدی! بدون کلاه انگار که یه کس دیگه شدی.
_ پس میخوای بهم بگی با کلاه بهترم.
سونیک: نه بابا یکم تغییر بهتره.
_ توهم کمی رسمی شدی.
سونیک: هههه مسخره...از این تیپا خوشم نمیاد ولی مجبورم، حالا میای بریم.
_ باشه بریم.
باهم به سمت رستوران میریم وقتی باهم وارد میشیم، وارد یک مکان بزرگ که همهجاش پر از گلهای مختلف پر شده، نور چراغ ها مثل چشمک ستارها زیبا بود، غیرقابل توصیف.
سیلور: سونیک، شدو خیلی خوشحالم که اومدین.
سونیک: ممنون سیلور، ما ازتو ممنونیم که مارو دعوت کردی، هرکی هرکی اینجا دعوت نمیشه.
سیلور با خنده: خیلی شوخی خوبی بود سونیک، خب بزارید شمارو با دوستم بلیز مدیر این رستوران آشنا کنم.
بلیز: سلام خیلی ممنونم که امشب به رستوران جدید من اومدید و از شما آقای شدو که قراه نوازنده ما باشید.
شدو: خیلی ممنونم خانم بلیز.
بلیز: اجرات تا ۲۰دقیقه دیگه شروع میشه لطفا از این طرف.
سونیک برام آرزوی موفقیت کرد و با سیلور رفتن سمت یک میز و نشستن، بلیز هم من رو برد به سمت پیانو، یک سکو بلند بود، بلیز رفت بالا تا به همه خوشامد بگه.
بلیز: از اینکه همهی شما امشب به رستوران من اومدید ازتون ممنونم و امیدوارم که بهتون خوشبگذره، برای همین تصمیم گرفتم که بهترین اجرای زیبای پیانو رو واستون اجرا کنیم، آقای شدو زحمت کشیدن و واسهی ما این شب رو زیبا میسازن.
همه دست زدن و من رفتم سمت پیانو و نشستم، همه جا ساکت شده بود، قلبم داشت تند میزد اما همهچیر رو فراموش کردم و شروع به نواختن کردم، توی عالم خودم بودم، وقتی که برای سونیک اجرا کردم و وقتایی که برای ماریا آهنگ میزدم.
_______________________
سونیک💙
شدو خیلی با حس و وجود آهنگ میزد همه غرق تماشاش شده بودن، تا حالا هیچوقت یه همچین اجرایی ندیده بودم.
یهو یه اتفاقی افتاد، تمام گلها تبدیل شدن به پروانههایی که مثل ستارها بودن، درخشان و زیبا...
صبر کن اینا کار شدوعه!!
سیلور: سونیک چه اتفاقی داره میوفته؟!
سونیک: نمیدونم اما شدو انگار که توی دنیای خودشه.
___________________
شدو🖤
وقتی که آخرین آهنگم تموم شد و چشمامو که باز کردم با منظره عجیبی روبرو شدم. همه مردم داشتن به گلهایی که تبدیل به پروانه شده بودن و به من نگاه میکردن، ترسیده بودم اما.....همه بلند شدن و شروع به دست زدن کردن حس واقعا خوبی داشت انگار که...نمیدونم خوشحالم.
۸۵۰
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.