𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝²⁵
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
جونگکوک :وزیر کیم ، من اگر الان کاری کردم بخاطر اینه که توجه وزیر جانگ و امثالش روی هایون نباشه ...من هر کاری کردم بخاطر عمل به اون قوله !
_________________________________________________________
جونگکوک در حال قدم زدن بود که چشمش یه دختری با جسته کوچک افتاد !
دخترک درحال نوازش کردن برگ گل ها بود ...
جونگکوک در دلش گفت :ایکاش به تو حس مالکیت نداشتم اونوقت تو رو در جنگ میبردم ...
زیرا افراد دشمن حتی با نگاه کردن به زیبایی هایت ازپا میافتند...
خواجه اعظم که نگاه های بی قرار جونگکوک رو دید گفت :سرورم نظرتون با یک ملاقات محرمانه چیه ؟
جونگکوک مظلومانه به خواجه نگاه کردو گفت :یعنی میتونی اینکار رو برام انجام بدین ؟
..........................................................................................
خواجه :بانو جان !
هایون :خواجه اعظم شما که بی توجهی هاش رو دیدین ...
خواجه : اینها همش بخاطر مراقبت از شماست !
هایون : در هر صورت من نمیخوام ببینمش !
خواجه : بهتون التماس میکنم ...خودتون که میدونین پزشک دربار گفتن بیماری ایشون روز به روز داره بدتر میشه ...
هایون بعد از کمی مکث جواب داد :باشه ...اما از من انتظار روی خوش نداشته باشین .
.......................................................................................
𝙿𝚊𝚛𝚝²⁵
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
جونگکوک :وزیر کیم ، من اگر الان کاری کردم بخاطر اینه که توجه وزیر جانگ و امثالش روی هایون نباشه ...من هر کاری کردم بخاطر عمل به اون قوله !
_________________________________________________________
جونگکوک در حال قدم زدن بود که چشمش یه دختری با جسته کوچک افتاد !
دخترک درحال نوازش کردن برگ گل ها بود ...
جونگکوک در دلش گفت :ایکاش به تو حس مالکیت نداشتم اونوقت تو رو در جنگ میبردم ...
زیرا افراد دشمن حتی با نگاه کردن به زیبایی هایت ازپا میافتند...
خواجه اعظم که نگاه های بی قرار جونگکوک رو دید گفت :سرورم نظرتون با یک ملاقات محرمانه چیه ؟
جونگکوک مظلومانه به خواجه نگاه کردو گفت :یعنی میتونی اینکار رو برام انجام بدین ؟
..........................................................................................
خواجه :بانو جان !
هایون :خواجه اعظم شما که بی توجهی هاش رو دیدین ...
خواجه : اینها همش بخاطر مراقبت از شماست !
هایون : در هر صورت من نمیخوام ببینمش !
خواجه : بهتون التماس میکنم ...خودتون که میدونین پزشک دربار گفتن بیماری ایشون روز به روز داره بدتر میشه ...
هایون بعد از کمی مکث جواب داد :باشه ...اما از من انتظار روی خوش نداشته باشین .
.......................................................................................
۳.۷k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.