جا میخورد از تردی ساق تو پرنده

جا می‌خورد از تردی ساق تو پرنده!

ایمان منی - سست و ظریف و شکننده!-

 

هم، چون کف امواج «خزر» چشم‌گریزی

هم، مثل شکوه سبلان خیره‌کننده!

 

می‌خواست مرا مرگ دهد آن که نهاده‌ست

بر خوان لبان تو، مربای کشنده!

 

چون رشته‌ی ابریشم قالیچه‌ی شرقی‌ ست

بر پوست شفاف تو رگ‌های خزنده!

 

غیر از تو که یک شاخه‌‌ی گل بین دو سیبی

چشم چه کسی دیده گل میوه دهنده!؟

 

لب‌های تو اندوخته‌ی آب حیات است

اسراف نکن این همه در مصرف خنده!

 

ای قصه‌ی موعود هزار و یکمین شب

مشتاق تو هستند هزاران شنونده

 

افسوس که چون اشک، توان گذرم نیست

از گونه‌ی سرخ تو – پل گریه و خنده -!

 

عشق تو قماری‌ست که بازنده ندارد

ای دست تو پیوسته پر از برگ برنده!

#غلامرضا_طریقی
دیدگاه ها (۴)

بی بی های ما پای دار قالی حرفهایی می زدند... می گفتند تار و ...

هر که می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شدمست بودم مست، پیراهن ن...

نزدیک خانه پدری عاشقت شدمدر روزهای دربه دری عاشقت شدمباغ انا...

فرمود:قانون جنگ و مردی و مردانگی که هیچ..!وقتی"حسین"جنس غمش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط