ازدواج زوریp15
کوک ویو:
از خواب بلند شدم دیدم یونا کنارم خوابیده و لخته که دیشبو یادم اومد وای اگه ات بفهمه چیکار کنم تا تکون خوردم یونا هم بیدار شد و گفت
یونا :های ددی
کوک :یکی محکم زدم تو گوشش
یونا:چیکار میکنی ددی (گریه)
کوک:خفه شو بهت میگم
یونا:چرا؟
کوک:تو توی آب پرتغالم تحریک کننده ریختی
یونا:خب که چی
کوک:اگه ات بفهمه میدونی چی میشه
یونا:اون دختره ی چلاغ رو ولش کن وقتی من به این خوشگلی هستم چرا اونو دوست داری ؟
کوک دوباره زد تو گوشش
کوک:خفه شو من زن دارم و زنمم دوست دارم حالا هم لباساتو بپوش و گمشو از این جا
یونا: آخ دلم (داره نقش بازی میکنه)
کوک:....
یونا: اییییی میشع مساژم بدی
تا گفت کوک دوباره زد تو گوشش
کوک:خیلی پر رویی فکر کردی نمیدونم داری نقش بازی میکنی حالا هم گمشو تو اتاقت وان هست خودتو بشور
یونا رفت
یونا ویو:
کوک هنوز نمیدونی که چندتا عکس گرفتم از دیشب با شماره ناشناس میفرستم برای ات اونم ازت متنفر میشه اخی دلم برای ات بدبخت میسوزه و اونوقت من میشم خانم خونه و اون دیونه میمون میره از اینجا
ات ویو:
این پیرزن رو باید با خودم میبردم اینور و اونور که میخواستیم بیایم خونه پدرمو در اورده اه به بدبختی رسیدیم عمارت رفتیم داخل
ات:کوک
کوک:سلام
ات:سلام (بغل)
کوک:من میرم شرکت
ات:باشه عشقم
کوک رفت
ات ویو :
رفتم اتاق مشترکمون که لباسامو بزارم که لباس زیر یه زن افتاده بود به خودم گفتم مال خودمه احتمالا کوک اومده لباس برداره از توی کمد افتاده
نشستم روی تخت که یه پیام برام اومد
گوشیمو برداشتم و عکس های کوک و یونا رو دیدم زیرش هم نوشته بود دیدی کوک دوست نداره
منم با این چیزی که نوشته بود قلبم هزار تیکه شد و عصبی شدم و چمدون اوردم وسایلمو ریختم بیرون همه رو تا کردم
همچنین گذاشتم توی چمدونم وسایل که تموم شد چک کردم کسی نبینه و زدم بیرون و زنگ زدم به لونا
لونا:الو ات
ات:لونا بزار بیام چند روز پیشت (گریه)
لونا:چیشده
ات:میشه بیام بعد بگم
لونا :اره بیا
ات رسید و همه ماجرا رو براش توضیح داد
لونا :چه مرد بدی ازش
از خواب بلند شدم دیدم یونا کنارم خوابیده و لخته که دیشبو یادم اومد وای اگه ات بفهمه چیکار کنم تا تکون خوردم یونا هم بیدار شد و گفت
یونا :های ددی
کوک :یکی محکم زدم تو گوشش
یونا:چیکار میکنی ددی (گریه)
کوک:خفه شو بهت میگم
یونا:چرا؟
کوک:تو توی آب پرتغالم تحریک کننده ریختی
یونا:خب که چی
کوک:اگه ات بفهمه میدونی چی میشه
یونا:اون دختره ی چلاغ رو ولش کن وقتی من به این خوشگلی هستم چرا اونو دوست داری ؟
کوک دوباره زد تو گوشش
کوک:خفه شو من زن دارم و زنمم دوست دارم حالا هم لباساتو بپوش و گمشو از این جا
یونا: آخ دلم (داره نقش بازی میکنه)
کوک:....
یونا: اییییی میشع مساژم بدی
تا گفت کوک دوباره زد تو گوشش
کوک:خیلی پر رویی فکر کردی نمیدونم داری نقش بازی میکنی حالا هم گمشو تو اتاقت وان هست خودتو بشور
یونا رفت
یونا ویو:
کوک هنوز نمیدونی که چندتا عکس گرفتم از دیشب با شماره ناشناس میفرستم برای ات اونم ازت متنفر میشه اخی دلم برای ات بدبخت میسوزه و اونوقت من میشم خانم خونه و اون دیونه میمون میره از اینجا
ات ویو:
این پیرزن رو باید با خودم میبردم اینور و اونور که میخواستیم بیایم خونه پدرمو در اورده اه به بدبختی رسیدیم عمارت رفتیم داخل
ات:کوک
کوک:سلام
ات:سلام (بغل)
کوک:من میرم شرکت
ات:باشه عشقم
کوک رفت
ات ویو :
رفتم اتاق مشترکمون که لباسامو بزارم که لباس زیر یه زن افتاده بود به خودم گفتم مال خودمه احتمالا کوک اومده لباس برداره از توی کمد افتاده
نشستم روی تخت که یه پیام برام اومد
گوشیمو برداشتم و عکس های کوک و یونا رو دیدم زیرش هم نوشته بود دیدی کوک دوست نداره
منم با این چیزی که نوشته بود قلبم هزار تیکه شد و عصبی شدم و چمدون اوردم وسایلمو ریختم بیرون همه رو تا کردم
همچنین گذاشتم توی چمدونم وسایل که تموم شد چک کردم کسی نبینه و زدم بیرون و زنگ زدم به لونا
لونا:الو ات
ات:لونا بزار بیام چند روز پیشت (گریه)
لونا:چیشده
ات:میشه بیام بعد بگم
لونا :اره بیا
ات رسید و همه ماجرا رو براش توضیح داد
لونا :چه مرد بدی ازش
۱۳.۲k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.