ازدواج سوری پارت 59
ازدواج سوری پارت 59
ـ این نامزدی فقط بخاطر شرکت بود ما اصلا هم دیگه رو دوست نداشتیم *پوزخند*(رید به هیونا واای جرر😂)
عکس گرفتنا شدید شد از اونجا زدم بیرون رفتم سمت اتاق که
هیونا اومد جلوم وایساد زد تو گوشم
هیونا ـ چطور تونستی همچین کاری کنی؟
کانیا میخواست بیاد سمتم بهش گفتم نیاد از خودمو جمع جور کردم
ویو ات
با دخترا داشتیم میرفتیم پاساژ که با اخبار شرکت ته مواجه شدیم هممون وایسادیم تا خبرا رو خوندیم پشمام فر شد
ـ مثل اینکه ته واقعا این کارو کرد
ناجینا ـ مگه به توگفته بود؟
ـ نه بابا، دیشب به هیونا گفت قرارداد شرکتو بهم میزنم و الان شرکت هیونا در حال ورشکسته شدنه
زن کوک ـ دمش گرم
ـ اره
*کلام اخر تهیونگ تو اخبار*
ته ـ این نامزدی فقط بخاطر شرکت بود ما اصلا هم دیگرو دوست نداشتیم
ـ ایول خوشم اومد
زن هوپی ـ باید جشن بگیریم
زن جین ـ غذا بیرون من حوصلم نمیشه غذا درست کنم
زن یونگی ـ باشه
ــــــــ فلش بک دو هفته بعد ــــــ
ویو ات
بیرون بودم هنوزم دنبال رایدس بودم خبری از پیدا نکردم
بازم حالت تهوع داشتم قبل از اینکه برم خونه رفتم دارو خونه
ـ سلام وقتتون بخیر
+سلام بفرمایید؟
ـ یه تست حاملگی میخوام
+ چند لحظه صبر کنین
ـ باشه
چند دقیقه بعد.....
+بفرمایید
ـ چقدر شد؟
+بیس هزار وون
هزینه رو دادمو اومدم بیرون حرکت کردم سمت خونه بعد چند دقیقه رسیدم لباس راحتی پوشیدم بچه ها شام خونه ی ما دعوت بودن برای همین زن جین اومد خونمون باهم استیک مرغ درست کردیم
با تست رفتم دستشویی کارای لازمو انجام دادم اومدم بیرون تستو گذاشتم رو میز و خودمم نشستم منتطر جواب تست بودم تازه یه خط بود پنج دقیقه صب کردم دیدم دوتا خط نمیشه میخواستم تستو بندازم بیرون که دیدم شد دوتا خط
ـ الان.. الان من.. من حاملم
زن جین ـ چی میگی دختر
ـ دارم میگم حاملم
زن جین ـ زود باس زنگ ناجینا بزن
ـ باشه
زنگ ناجینا زدم گوشیو برداشت
ـ الو
ناجینا ـ سلام خوبی؟
ـ از خوبم عالی تر
ناجینا ـ چیزی شده؟
ـ حاملم
ناجینا ـ مسخره بازی در نیار
ـ دارم راستشو میگم
ناجینا ـ باز کی مجبورت کرده زنگ من بزنی و...
ـ بخدا دارم میگم حاملم به جون بچت
ناجینا ـ الکی میگی؟
ـ دارم راست میگم
ناجینا ـ به تهیونگ گفتی؟
قراره تو پارت های بعد اشکتون در بیاد🙂 (مطمعن نیستم😂)
ـ این نامزدی فقط بخاطر شرکت بود ما اصلا هم دیگه رو دوست نداشتیم *پوزخند*(رید به هیونا واای جرر😂)
عکس گرفتنا شدید شد از اونجا زدم بیرون رفتم سمت اتاق که
هیونا اومد جلوم وایساد زد تو گوشم
هیونا ـ چطور تونستی همچین کاری کنی؟
کانیا میخواست بیاد سمتم بهش گفتم نیاد از خودمو جمع جور کردم
ویو ات
با دخترا داشتیم میرفتیم پاساژ که با اخبار شرکت ته مواجه شدیم هممون وایسادیم تا خبرا رو خوندیم پشمام فر شد
ـ مثل اینکه ته واقعا این کارو کرد
ناجینا ـ مگه به توگفته بود؟
ـ نه بابا، دیشب به هیونا گفت قرارداد شرکتو بهم میزنم و الان شرکت هیونا در حال ورشکسته شدنه
زن کوک ـ دمش گرم
ـ اره
*کلام اخر تهیونگ تو اخبار*
ته ـ این نامزدی فقط بخاطر شرکت بود ما اصلا هم دیگرو دوست نداشتیم
ـ ایول خوشم اومد
زن هوپی ـ باید جشن بگیریم
زن جین ـ غذا بیرون من حوصلم نمیشه غذا درست کنم
زن یونگی ـ باشه
ــــــــ فلش بک دو هفته بعد ــــــ
ویو ات
بیرون بودم هنوزم دنبال رایدس بودم خبری از پیدا نکردم
بازم حالت تهوع داشتم قبل از اینکه برم خونه رفتم دارو خونه
ـ سلام وقتتون بخیر
+سلام بفرمایید؟
ـ یه تست حاملگی میخوام
+ چند لحظه صبر کنین
ـ باشه
چند دقیقه بعد.....
+بفرمایید
ـ چقدر شد؟
+بیس هزار وون
هزینه رو دادمو اومدم بیرون حرکت کردم سمت خونه بعد چند دقیقه رسیدم لباس راحتی پوشیدم بچه ها شام خونه ی ما دعوت بودن برای همین زن جین اومد خونمون باهم استیک مرغ درست کردیم
با تست رفتم دستشویی کارای لازمو انجام دادم اومدم بیرون تستو گذاشتم رو میز و خودمم نشستم منتطر جواب تست بودم تازه یه خط بود پنج دقیقه صب کردم دیدم دوتا خط نمیشه میخواستم تستو بندازم بیرون که دیدم شد دوتا خط
ـ الان.. الان من.. من حاملم
زن جین ـ چی میگی دختر
ـ دارم میگم حاملم
زن جین ـ زود باس زنگ ناجینا بزن
ـ باشه
زنگ ناجینا زدم گوشیو برداشت
ـ الو
ناجینا ـ سلام خوبی؟
ـ از خوبم عالی تر
ناجینا ـ چیزی شده؟
ـ حاملم
ناجینا ـ مسخره بازی در نیار
ـ دارم راستشو میگم
ناجینا ـ باز کی مجبورت کرده زنگ من بزنی و...
ـ بخدا دارم میگم حاملم به جون بچت
ناجینا ـ الکی میگی؟
ـ دارم راست میگم
ناجینا ـ به تهیونگ گفتی؟
قراره تو پارت های بعد اشکتون در بیاد🙂 (مطمعن نیستم😂)
۹.۴k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.