چند پارتی جیمین شات اول
+یعنی چی منشی کیم کارت رو نمیتونی درست انجام بدی
_خانم من هنوز نتونستم یه مدل پيدا کنم آخه هیچکدوم نمیشد
+منشی کیم همین الان برو
آه لعنتی من کیم ا/ت رئیس شرکت golden mod شرکت طراحی و دوخت لباس هنوز نتونستم یه مدل خوب واسه شرکتم پيدا کنم خیلی خجالت اوره از شرکت زدم بیرون و رفتم خونه همین که رسیدم رفتم خوابیدم حدودا ساعت 3 صبح بود که با صدایی بیدار شدم چون زود خوابیده بودم خوابم نمیومد ولی این صدای چی بود آروم از اتاق اومدم بیرون یکی داشت وسایل خونه رو می دزدید گلدان روی میز رو برداشتم و روی سرش زدم که بیهوش شد (الهی دستت بشکنه که روی موچیم زدی) افتاد زمین
برق هارو روشن کردم و برش گردوندم روی صندلی بستمش تا فرار نکنه بهش نگاه کردم صورت خیلی خوشگلی داشت خیلی جذاب بود درست واسه مدل ها بود اما من چی میگم اون دزده یهو صدای گوشی اومد برش داشتم چیزی نگفتم که صدای یه مرد اومد هی پارک جیمین امیدوارم پول ها رو دزدیده باشی وگرنه امروز نمیتونی زنده بمونی زود بیا خونه متروکه اگه نتونستی چیزی بدزدی پس برنگرد بعد گوشی رو قطع کرد پس مجبوره این کار رو بکنه حدودا یه ساعت به کاری که میخواستم بکنم فکر کردم
از زبان جیمین
چشم هام رو باز کردم به یه صندلی بسته شده بودم جلوم هم یه دختر خیلی خوشگل خوابیده بود یکمی بهش نگاه کردم من گیر افتاده بودم حالا باید چیکار میکردم لعنت بهش سعی کردم خودم رو آزاد کنم ولی نه تنها دستام باز نشد بلکه باعث شد دختره هم بیدار بشه چیزی نگفت و رفت بعد از 10 دقیقه اومد بیرون و جلوم نشست گفت اسمت پارک جیمینه تعجب کردم اون من رو از کجا میشناخت.
_خانم من هنوز نتونستم یه مدل پيدا کنم آخه هیچکدوم نمیشد
+منشی کیم همین الان برو
آه لعنتی من کیم ا/ت رئیس شرکت golden mod شرکت طراحی و دوخت لباس هنوز نتونستم یه مدل خوب واسه شرکتم پيدا کنم خیلی خجالت اوره از شرکت زدم بیرون و رفتم خونه همین که رسیدم رفتم خوابیدم حدودا ساعت 3 صبح بود که با صدایی بیدار شدم چون زود خوابیده بودم خوابم نمیومد ولی این صدای چی بود آروم از اتاق اومدم بیرون یکی داشت وسایل خونه رو می دزدید گلدان روی میز رو برداشتم و روی سرش زدم که بیهوش شد (الهی دستت بشکنه که روی موچیم زدی) افتاد زمین
برق هارو روشن کردم و برش گردوندم روی صندلی بستمش تا فرار نکنه بهش نگاه کردم صورت خیلی خوشگلی داشت خیلی جذاب بود درست واسه مدل ها بود اما من چی میگم اون دزده یهو صدای گوشی اومد برش داشتم چیزی نگفتم که صدای یه مرد اومد هی پارک جیمین امیدوارم پول ها رو دزدیده باشی وگرنه امروز نمیتونی زنده بمونی زود بیا خونه متروکه اگه نتونستی چیزی بدزدی پس برنگرد بعد گوشی رو قطع کرد پس مجبوره این کار رو بکنه حدودا یه ساعت به کاری که میخواستم بکنم فکر کردم
از زبان جیمین
چشم هام رو باز کردم به یه صندلی بسته شده بودم جلوم هم یه دختر خیلی خوشگل خوابیده بود یکمی بهش نگاه کردم من گیر افتاده بودم حالا باید چیکار میکردم لعنت بهش سعی کردم خودم رو آزاد کنم ولی نه تنها دستام باز نشد بلکه باعث شد دختره هم بیدار بشه چیزی نگفت و رفت بعد از 10 دقیقه اومد بیرون و جلوم نشست گفت اسمت پارک جیمینه تعجب کردم اون من رو از کجا میشناخت.
۵۳.۳k
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.