سهم من از غم تو این همه بیداد نبود

سهم من از غم تو این همه بیداد نبود
مرغ دل جز به هوای غمت آزاد نبود

کس نفهمید که یکباره چه آمد به سرم
بس که می‌سوختم و قدرت فریاد نبود

سر تقسیم گل و عشق و غزل‌های قشنگ
همه بودند و نبودی و دلم شاد نبود

دردِ شیرین مرا هیچ طبیبی نشناخت
سر بالین من آن لحظه که فرهاد نبود

دلم از سردی مهر تو به خود می‌پیچید
مگر ای دوست! بهار دلت آباد نبود؟

بال پرواز مرا یک نفر آرام شکست
این هم از لطف کسی جز خود صیاد نبود!

نشد انگار بگویی که دلت با ما نیست
نکند درد تو را هم لب فریاد نبود؟
دیدگاه ها (۱)

لحظه ای از عشق خواندی ، جان من بیمار شدشور عشقت را گرفتم ، ن...

چه ساده روبروی من ، نشسته آه می کشیو روی عشق سبزمان خط سیاه ...

به در خانه ی تو آمده بودم نگراننفسم بند شد از شدت شوق ...

دلم اگر چه برایت عجیب دلتنگ استهمیشه و همه جا، آسمان همین رن...

ای کاش میشد دلتنگی رو مثل یه بیماری درمون کردمیرفتیم دکتر و ...

hyunjin

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط