پارت ۱۲اکیپ من
بچه ها: چشم
با بچه ها رفتیم چادر خودمونو برپا کنیم یه جایی دور تر از بغیه پیدا کردیمو رفتیم اونجا
جیهوپ: خب اینو چجوری بهم وصل میکنن؟
کوک: نمیدونم
جیمین: فکر کنم اینجوریه
تهیونگ: نه اینطوری نیست اینطوریه
ات: این که شبیه چادر نشد اینطوری نیست
کوک: یبار از اول
تهیونگ: اینطوری؟
جیهوپ: اینو اینجا ببند
ات: فکر کنم اینو باید اینجا ببندیم، چکش کو؟
کوک: دست منه ، بگیر
ات: اه، این که اینجوری نیست، چجوری بریم تو، پس؟
کوک: خودت اینجوری زدی، من چیکار کنم
ات: خب بیاین کمک
تهیونگ : اره بالاخره پیداش کردم
جیمین: چیو؟
تهیونگ: میله ی اینجا رو
همونطور داشتیم با چادر و خودمون کلنجار میرفتیم
جیمین: من راهنما رو پیدا کردم
کوک: خب خدارو شکر
چادرو درست کردیم
ات: هووف، اخیش بالاخره تموم شد
رفتیم تو چادر لوازممون و گذاشتیم و بعد رفتیم بیرون
کوک: شب باید بخواطر اتیش هم انقدر جر بخوریم؟
ات: جر نخوردی که
رفتیم یکم اطراف و دیدیم
ات: بریم جنگل؟
تهیونگ: بریم
میخواستیم بریم که یه مرد از یجایی پیداش شد
مرده: اونجا نرین
کوک: چرا؟
مرده: هر وقت کسی به اونجا رفته دیگه بر نگشته
بعد یه حالت خیلی عجیب به خودش گرفت و رفت
ات: این چش بود؟
جیمین: میخواست بترسوندمون
مدیر: بچه ها بیاین نهار بخورین
یه چادر بزرگ برای غذا خوردن بود رفتیم تو رو ی میز نشستیم داشتیم غذا میخوردیم که همون مرده رو دیدم نزدیک میز ما بود
ات: اجوشی میشه بیاین اینجا
اجوشی: بله
ات: میشه بگین چرا گفتین نرین تو جنگل
اجوشی: خب داستانش طولانیه اخه..
ات: بیاین اینجا بشینین برامون تعریف کنین
اجوشی: باشه
جیهوپ: اون صندلی رو بیار اینجا
تهیونگ: بگیر
اجوشی رو صندلی نشست و...
اجوشی: می دونین،تا چند سال پیش گردشگر ها و طبیعت گردای زیادی میومدن اینجا، اما یه روز اتفاقی افتاد که از اون موقع تعدادشون خیلی کم شده
میدونین، یبار وقتی یه گردشگر به این جنگل اومده بود و داشت فیلم می گرفت یکی زد به شونش اونم وقتی برگشت تا ببینه کی بوده شخصی رو دید که لباس سفید و بلند پوشیده بود،موهاش رو صورتش ریخته بود و یه چاقو دستش بود، اونم ترسید و فرار کرد، وقتی فیلمش رو منتشر کرد خیلیا گفتن اون یه بازیگر بوده، که دوست خود اون مرد بوده اما بعد از اون چند نفر دیگه هم اونو دیدن و خیلی از کسایی که به اون جنگل رفتن دیگه بر نگشتن
الان اون کسی که تو جنگله به قاتل جنگل معروفه
ات: که اینطور
اجوشی: خب من دیگه باید برم، شماهم نرین تو جنگل (ورفت)
تا رفت هممون خندیدیم
کوک: شوخیش گرفته؟؟ قاتل جنگل؟
جیهوپ: حتما میخواسته بترسوندمون
جیمین: بچه ها.. بیاین شب بریم تو جنگل ببینیم واقعا اون قاتل اونجاست یا نه
تهیونگ: اره موافقم
شب اروم رفتیم تو جنگل
ادامه دارد...
با بچه ها رفتیم چادر خودمونو برپا کنیم یه جایی دور تر از بغیه پیدا کردیمو رفتیم اونجا
جیهوپ: خب اینو چجوری بهم وصل میکنن؟
کوک: نمیدونم
جیمین: فکر کنم اینجوریه
تهیونگ: نه اینطوری نیست اینطوریه
ات: این که شبیه چادر نشد اینطوری نیست
کوک: یبار از اول
تهیونگ: اینطوری؟
جیهوپ: اینو اینجا ببند
ات: فکر کنم اینو باید اینجا ببندیم، چکش کو؟
کوک: دست منه ، بگیر
ات: اه، این که اینجوری نیست، چجوری بریم تو، پس؟
کوک: خودت اینجوری زدی، من چیکار کنم
ات: خب بیاین کمک
تهیونگ : اره بالاخره پیداش کردم
جیمین: چیو؟
تهیونگ: میله ی اینجا رو
همونطور داشتیم با چادر و خودمون کلنجار میرفتیم
جیمین: من راهنما رو پیدا کردم
کوک: خب خدارو شکر
چادرو درست کردیم
ات: هووف، اخیش بالاخره تموم شد
رفتیم تو چادر لوازممون و گذاشتیم و بعد رفتیم بیرون
کوک: شب باید بخواطر اتیش هم انقدر جر بخوریم؟
ات: جر نخوردی که
رفتیم یکم اطراف و دیدیم
ات: بریم جنگل؟
تهیونگ: بریم
میخواستیم بریم که یه مرد از یجایی پیداش شد
مرده: اونجا نرین
کوک: چرا؟
مرده: هر وقت کسی به اونجا رفته دیگه بر نگشته
بعد یه حالت خیلی عجیب به خودش گرفت و رفت
ات: این چش بود؟
جیمین: میخواست بترسوندمون
مدیر: بچه ها بیاین نهار بخورین
یه چادر بزرگ برای غذا خوردن بود رفتیم تو رو ی میز نشستیم داشتیم غذا میخوردیم که همون مرده رو دیدم نزدیک میز ما بود
ات: اجوشی میشه بیاین اینجا
اجوشی: بله
ات: میشه بگین چرا گفتین نرین تو جنگل
اجوشی: خب داستانش طولانیه اخه..
ات: بیاین اینجا بشینین برامون تعریف کنین
اجوشی: باشه
جیهوپ: اون صندلی رو بیار اینجا
تهیونگ: بگیر
اجوشی رو صندلی نشست و...
اجوشی: می دونین،تا چند سال پیش گردشگر ها و طبیعت گردای زیادی میومدن اینجا، اما یه روز اتفاقی افتاد که از اون موقع تعدادشون خیلی کم شده
میدونین، یبار وقتی یه گردشگر به این جنگل اومده بود و داشت فیلم می گرفت یکی زد به شونش اونم وقتی برگشت تا ببینه کی بوده شخصی رو دید که لباس سفید و بلند پوشیده بود،موهاش رو صورتش ریخته بود و یه چاقو دستش بود، اونم ترسید و فرار کرد، وقتی فیلمش رو منتشر کرد خیلیا گفتن اون یه بازیگر بوده، که دوست خود اون مرد بوده اما بعد از اون چند نفر دیگه هم اونو دیدن و خیلی از کسایی که به اون جنگل رفتن دیگه بر نگشتن
الان اون کسی که تو جنگله به قاتل جنگل معروفه
ات: که اینطور
اجوشی: خب من دیگه باید برم، شماهم نرین تو جنگل (ورفت)
تا رفت هممون خندیدیم
کوک: شوخیش گرفته؟؟ قاتل جنگل؟
جیهوپ: حتما میخواسته بترسوندمون
جیمین: بچه ها.. بیاین شب بریم تو جنگل ببینیم واقعا اون قاتل اونجاست یا نه
تهیونگ: اره موافقم
شب اروم رفتیم تو جنگل
ادامه دارد...
۱۲.۹k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.