پارت ۱۱ اکیپ من
همه: خنده
رفتم تو اشپزخونه یچیزی بیارم بخوریم که یدفعه ظرف از دستم افتاد شکست
کوک: چی شد؟ صدای چی بود؟
ات: ظرف شکست
دیدم جیهوپ اومد تو اشپزخونه
جیهوپ: تکون نخور پات میره رو شیشه
ات: خب پس چیکار کنم؟
اومد براید بغلم کرد از اشپز خونه برد بیرون
ات: مرسی
جیهوپ: کاری نکردم که تشکر کنی.
ات: 😊... وای جیهوپ پات داره خون میاد، حتما پات رفته رو شیشه😥
جیهوپ: چیزی نیست
ات: صبر کن الان میام
رفتم جعبه کمک های اولیه رو اوردم زخمشو بستم
ات: زیاد عمیق نیست و شیشه فقط زخمش کرده نرفته تو پات پس فقط باید ببندمش
جیهوپ: مرسی
کوک : اووه، دکتر شدی
ات: انقدر نمک نریز
کوک.:اتفاقا شکر بیشتر دوست دارم نمک زیاد نمیریزم
ات: بی مزه
همه: خنده
جیمین: بارون یکم کم شده ما دیگه میریم
ات: شام نمی مونین؟
جیمین: نه، فعلا خدافظ
ات: خدافظ
بچه ها رفتن منم نشستم رو مبل تکالیفمو انجام دادم بعدش رفتم نودل درست کردمو خوردم و رفتم خوابیدم
(فردا تو دانشگاه)
استاد: بچه ها پس فردا قراره برین اردو و یه هفته اونجا میمونین
ات: اخ جون، خودمون تو یه چادر میمونیم هااا
کوک:(لبخند) باشه ، من چادر پنج نفره مسافرتی دارم میارم
ات: واقعا؟ عالیه، مرسی کوکی
(زنگ تفریح)
رفته بود تو محوطه ی دانشگاه منتظر بچه ها بودم بیان که یکی روم اب ریخت
ات: کار کدوم احمق... هیونجین؟ پسره ی
هیونجین: چی شده؟ انگار خیس شدی(پوزخند)
ات : صبر کن خودم حسابتو میرسم عوضی
رفتم جلو یه مشت زدم تو شکمش
هیونجین: ااخ... دختره ی دیوونه
اومد جلو یکی زد تو پام
ات: همین قدر زور داری؟ اسم خودتو گذاشتی قلدر مدرسه؟
جیهوپ: اینجا چخبره؟
حواسم پرت شد تا به جیهوپ نگاه کردم هیونجین هولم داد افتادم
ات: اخ
کوک: هووی معلوم هست داری چیکار میکنی
هیونجین: به تو چه، هر کاری دلم بخواد می کنم
مدیر: هی اینجلا چخبره دعوا نکنین وگرنه از اردو محرومین
هیونجین: شانس اوردی دوست ندارم از اردو محروم شم، وگرنه همینجا خاکت می کردم
کوک: ببخشید اما زبون سگا رو بلد نیستم نفهمیدم چی گفتی 😏
هیونجین: 😡
(بعد از دانشگاه)
با بچه ها رفتیم برای اردو خرید کنیم خوراکی و چند تا چیز دیگه خریدیم
(روز اردو)
زود بیدار شدم دوش گرفتم موهامو خشک کردم و بستم لباس پوشیدم (عکسشو میزارم) و وسایلمو برداشتم رفتم سمت دانشگاه، اونجا سرویس میاد دنبالمون میریم به محل اردو
ات: سلام
همه: سلام
جیمین: بالا خره داریم میریم
کوک: اوهوم
مدیر: بچه ها زود سوار شین
رفتیم سوار شدیم، چون همه تو یه اتوبوس جا نمیشیم دو گروه شدیم من و جیهوپ و جیمین و کوک و تهیونگ وچند نفر دیگه سوار اولی شدیم بغیه هم سوار اتوبوس دومی
رسیدیم محل اردو
مدیر: هر کی با گروهش چادرشونو بر پا کنن
بچه ها: چشم...
ادامه دارد...
رفتم تو اشپزخونه یچیزی بیارم بخوریم که یدفعه ظرف از دستم افتاد شکست
کوک: چی شد؟ صدای چی بود؟
ات: ظرف شکست
دیدم جیهوپ اومد تو اشپزخونه
جیهوپ: تکون نخور پات میره رو شیشه
ات: خب پس چیکار کنم؟
اومد براید بغلم کرد از اشپز خونه برد بیرون
ات: مرسی
جیهوپ: کاری نکردم که تشکر کنی.
ات: 😊... وای جیهوپ پات داره خون میاد، حتما پات رفته رو شیشه😥
جیهوپ: چیزی نیست
ات: صبر کن الان میام
رفتم جعبه کمک های اولیه رو اوردم زخمشو بستم
ات: زیاد عمیق نیست و شیشه فقط زخمش کرده نرفته تو پات پس فقط باید ببندمش
جیهوپ: مرسی
کوک : اووه، دکتر شدی
ات: انقدر نمک نریز
کوک.:اتفاقا شکر بیشتر دوست دارم نمک زیاد نمیریزم
ات: بی مزه
همه: خنده
جیمین: بارون یکم کم شده ما دیگه میریم
ات: شام نمی مونین؟
جیمین: نه، فعلا خدافظ
ات: خدافظ
بچه ها رفتن منم نشستم رو مبل تکالیفمو انجام دادم بعدش رفتم نودل درست کردمو خوردم و رفتم خوابیدم
(فردا تو دانشگاه)
استاد: بچه ها پس فردا قراره برین اردو و یه هفته اونجا میمونین
ات: اخ جون، خودمون تو یه چادر میمونیم هااا
کوک:(لبخند) باشه ، من چادر پنج نفره مسافرتی دارم میارم
ات: واقعا؟ عالیه، مرسی کوکی
(زنگ تفریح)
رفته بود تو محوطه ی دانشگاه منتظر بچه ها بودم بیان که یکی روم اب ریخت
ات: کار کدوم احمق... هیونجین؟ پسره ی
هیونجین: چی شده؟ انگار خیس شدی(پوزخند)
ات : صبر کن خودم حسابتو میرسم عوضی
رفتم جلو یه مشت زدم تو شکمش
هیونجین: ااخ... دختره ی دیوونه
اومد جلو یکی زد تو پام
ات: همین قدر زور داری؟ اسم خودتو گذاشتی قلدر مدرسه؟
جیهوپ: اینجا چخبره؟
حواسم پرت شد تا به جیهوپ نگاه کردم هیونجین هولم داد افتادم
ات: اخ
کوک: هووی معلوم هست داری چیکار میکنی
هیونجین: به تو چه، هر کاری دلم بخواد می کنم
مدیر: هی اینجلا چخبره دعوا نکنین وگرنه از اردو محرومین
هیونجین: شانس اوردی دوست ندارم از اردو محروم شم، وگرنه همینجا خاکت می کردم
کوک: ببخشید اما زبون سگا رو بلد نیستم نفهمیدم چی گفتی 😏
هیونجین: 😡
(بعد از دانشگاه)
با بچه ها رفتیم برای اردو خرید کنیم خوراکی و چند تا چیز دیگه خریدیم
(روز اردو)
زود بیدار شدم دوش گرفتم موهامو خشک کردم و بستم لباس پوشیدم (عکسشو میزارم) و وسایلمو برداشتم رفتم سمت دانشگاه، اونجا سرویس میاد دنبالمون میریم به محل اردو
ات: سلام
همه: سلام
جیمین: بالا خره داریم میریم
کوک: اوهوم
مدیر: بچه ها زود سوار شین
رفتیم سوار شدیم، چون همه تو یه اتوبوس جا نمیشیم دو گروه شدیم من و جیهوپ و جیمین و کوک و تهیونگ وچند نفر دیگه سوار اولی شدیم بغیه هم سوار اتوبوس دومی
رسیدیم محل اردو
مدیر: هر کی با گروهش چادرشونو بر پا کنن
بچه ها: چشم...
ادامه دارد...
۱۰.۹k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.