ب اغوش استاد🌺
ب#اغوش_استاد🌺
#پارت18
باتمسخرنگاهش کردم گفتم:
_استادنگفته بودین که حوصلتون تو اسانسور سرمیره
ازاسانسور بیرون اومدم وجلوتر راه افتادم که اقارضا صدام زد:
_خانم صادقی ماشین امیرعلی این ور
برگشتم ورفتم سمت ماشینش بادیدن اون ماشین خارجی ابروهام بالاپرید.
خواستم بشینم که حرصی گفت:
_مگه من راننده شخصیتم؟
باتعجب نگاهش کردم وگفتم:
_چی؟
پوزخندصداداری زدو گفت:
_چقدرخنگی تو...چطورشدی دانشجو دکترا؟
خواستم جوابش وبدم که سوارشد ونگاهم وبه اطراف دادم دیدم اقارضا رفته؛
نفس عمیقی کشیدم وزیرلب زمزمه کردم:
_اروم باش پناه...هرچی گفت باهاش بحث نکن...اماخب نمیشه اجازه بدم هرچی دلش خواست بارم کنه
یهوباصدای استادسلطانی ازجا پریدم:
_اگه خود درگیریت تموم شد سوار شوبریم دیرم شد ایکیو
#پارت18
باتمسخرنگاهش کردم گفتم:
_استادنگفته بودین که حوصلتون تو اسانسور سرمیره
ازاسانسور بیرون اومدم وجلوتر راه افتادم که اقارضا صدام زد:
_خانم صادقی ماشین امیرعلی این ور
برگشتم ورفتم سمت ماشینش بادیدن اون ماشین خارجی ابروهام بالاپرید.
خواستم بشینم که حرصی گفت:
_مگه من راننده شخصیتم؟
باتعجب نگاهش کردم وگفتم:
_چی؟
پوزخندصداداری زدو گفت:
_چقدرخنگی تو...چطورشدی دانشجو دکترا؟
خواستم جوابش وبدم که سوارشد ونگاهم وبه اطراف دادم دیدم اقارضا رفته؛
نفس عمیقی کشیدم وزیرلب زمزمه کردم:
_اروم باش پناه...هرچی گفت باهاش بحث نکن...اماخب نمیشه اجازه بدم هرچی دلش خواست بارم کنه
یهوباصدای استادسلطانی ازجا پریدم:
_اگه خود درگیریت تموم شد سوار شوبریم دیرم شد ایکیو
۱.۳k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.